Abstract:
گروههای مرجع به عنوان سرمایه های اجتماعی یک جامعه نقش فراوانی در انحطاط و رشد جوامع دارند. این تحقیق که به روش توصیفی ـ تحلیلی به نگارش در آمده است، در پی تبیین نقش این گروهها و مشخصاً نقش حاکمان و عالمان در تعالی یا انحطاط جامعه از دیدگاه امام خمینی است. نتیجه این پژوهش این که حاکم صالح که مصداق بارز آن ولی فقیه است، موجب ترقی و اصلاح جامعه شده، طاغوت و استعمارگری را دور و دیکتاتوری و استبداد را نفی میکند. حاکمان ناصالح نیز با ایجاد «قرنطینه سیاسی» (استبداد)، قدرت خلاقیت یک جامعه را از بین برده و موجب عقب ماندگی آن می شوند. عالمان صالح نیز با مسؤولیت پذیری در برابر دین و جامعه (بیداری جامعه)، نقش معتنا بهی در تعالی جامعه دارند؛ همان گونه که عالمان ناصالح؛ چه در حوزه(روحانی نماها وآخوندهای درباری) و چه در دانشگاه(روشن فکران غربزده و اساتید منحرف) نقش فراوانی در انحطاط جامعه دارند. افزون بر این موارد، امام خمینی1 نقش سکوت نخبگان در انحطاط جامعه را با تمسک به سه روی کرد فقهی، سیاسی و فرهنگی و تمدنی مؤثر می داند.
Reference groups as social capitals of a society play a substantial role in the decline and growth (excellence) of society. Drawing upon descriptive-analytic method, the research seeks to explain the role these groups, especially rulers and scholars, play in the growth and decline of a society from the viewpoint of Imam Khomeini. The results of the research indicate that virtuous ruler, who is best exemplified in the Muslim guardian jurist, contributes to the progress and reform of society on the one hand, and rejects any from of illegitimate sovereignty and tyrrany on the other. Unrighteous rulers hinder the power of creativity in society and retard the progress of it. Righteous scholars play a decisive role in the growth and excellence of society by taking responsility for religion and society (awakening society) ; just as the unrighteous scholars, whether working in the Seminary [of Qum] , the School of Religious Sciences, (such as false scholars and court mullahs) or working in universities (Westernized intellctualls and corrupt professors) have a big role in the decline of society. In addition to these cases, Imam Khomeini thinks of the silence of the elites as playing influential role in the decline of society having recourse to the three jurisprudential, cultural and civilization approaches.
Machine summary:
در واقع تحقیق حاضر در صدد پاسخ به ایـن پرسـش اسـت کـه از دیـدگاه امـام خمینی ١ نقش حاکمان و عالمان در تعالی و انحطاط جامعه چگونه ارزیابی می شود؟ در این مورد لازم به ذکر است که از میان گروه های مرجع می توان بـه مـوارد دیگـری نیز اشاره کرد و همین می تواند یک موضوع پیشنهادی برای محققینی باشد که علاقه مند به تبیین دیدگاه های بنیان گزار فقید جمهوری اسلامی هستند.
امام بر اساس مستندات روایی ، بحث ولایت فقیه را مورد تأیید دیـن مـی دانـد(امـام خمینی ، ١٣٧٣، ص١١٤-٤٨) و از آن جهت مصداق کامل «حاکم صـالح » را در شـاکله «ولایت فقیه » جست وجو می کند که اولاً ولایت فقیه به جعل الهی (امام خمینـی ، ١٣٧٨، ج١٠، ص٣٠٨) و نصب الهی (امام خمینی ، ١٣٧٣، ص٥٣) به وجود آمده اسـت و ثانیـاً ادامه راه پیامبر و اهل بیت به شمار می آید(همان ، ص٥٢-٥١) و طبیعی است مقامی که در ادامه راه بزرگان دین و منصوب از طرف خداوند باشد، جایگاه والایی دارد به ویـژه آن که از منظر امام ، سابقه مسأله «ولایت فقیه » فقط منحصر به پس از غیبت حضرت ولی عصر نیست ، بلکه از عهد رسول الله این مسأله شکل پذیرفته است : ولایت فقیه از روز اول تا حالا بوده ، زمان رسول الله تا حالا بوده ...
در روی کرد سیاسی ، امام معتقد است کـه سـکوت نخبگـان و علمـا در اثـر توطئـه استعمارگران و مولـود «تبلیغـات و تلقینـات اسـتعماری » اسـت (امـام خمینـی ، ١٣٧٣، ص١٣١) و در روی کرد فرهنگی و تمدنی نیز ایـن عامـل را موجـب عقـب مانـدگی و انحطاط جامعه مورد ارزیابی قرار می دهد: این گونه افکار ابلهانه [سکوت و حرف نزدن نخبگـان ] کـه در ذهـن بعضـی وجود دارد، به استعمارگران و دولت هـای جـائر کمـک مـی کنـد کـه وضـع کشورهای اسلامی را به همین صورت [عقب مانده ] نگه دارند(همان ).