Abstract:
لغت «پشت» در شاهنامه به معانی گوناگون استعمال شده است. یکی از آن معانی، «رو» است که جای بحث دارد. در فرهنگ معین، بیتی از فردوسی بهعنوان شاهد مثال در همین معنی، بدون ذکر برهان و توضیح آمده است. در این نوشتار، به ریشة این گرتهبرداری از زبان عربی پرداختهایم.
Machine summary:
در شعر عبيد زاكاني به معني ديگر از لغت پشت برميخوريم: «بِهِل تا به دندان گزد پشتِ دست, , تنوري چنين گرم ناني نبست» (عبيد زاكاني، 1384: 327) همانندش در اين بيت شاهنامه آمده است: «سپهبَد چو از چنگ رستم بجَست, , بخاييد رستم همي پشتِ دست پشت دست خاييدن: افسوس خوردن»(ياحقي، 1370: 79).
در شمارۀ دهم، آن را با نقل بيتي از شاهنامه، در معناي «رو» دانسته است ولي با تأسف، هيچ توضيح و شرح به همراه ندارد: «پشت: روی: چو خورشید را پشت تاریک شد, , به دیدار شب روز نزدیک شد» (معین، ذیل لغت «پشت»).
شكل ديگر اين لغت، با رسم خط قديم، بهصورت زير است: «بشت bošt [= پشت= بست] ناحيهاي در نيشابور كه مشتمل بر 296 قريه بوده است»(معين، ذيل همين لغت).
اين معنا از لغت «پشت» در فارسي، با لغت «ظَهر» و هم خانوادههايش در زبان عربي سنجيدني است: «ظاهَرَ ـ مُظاهَرهً و ظِهاراً [ظهر] هُ: او را كمك و ياري كرد»(فرهنگ ابجدي، ذيل همین لغت).
علاوه بر ابياتي كه از شاهنامه نقل شد، فرهنگ فارسي معين با نقل بيتي از شاهنامه، معناي «رو» را براي آن لغت آورده است ولي هيچ توضيح و شرح به همراه ندارد: «پشت: روي.
در اشعار سبک هندی نیز همانندِ این کاربرد دیده میشود: «پشت دست: ضربه که با پشت دست زنند»(بهار عجم، ذیل همین لغت).
نتيجهگيري با التفات به معنا و كاربرد لغت «ظَهر» در فرهنگ لغات عربي، ميتوان استنباط كرد كه معناي «رو» براي لغت «پشت» در شاهنامه، گرتهبرداري متأثّر از زبان عربي است.
ـ گلچین معانی، احمد، (1381)، فرهنگ اشعار صائب، تهران: امیرکبیر.