Abstract:
ایران معاصر خاصه پس از انقلاب اسلامی با مسئله نسبت بین علم و دین روبهرو است. علمِ دینی و دینِ علمی علیرغم محتوای متفاوتْ فُرم یکسانی دارند. روایت «علم و دین» روایت سوم است که فرم متفاوتی دارد و آگاهانه میکوشد علم یا دین را زائده نکند، اما این روایت نیز به دلیل طبیعیکردن امر فرهنگی همچنان ایدئولوژیک باقی مانده است. با بهرهگیری از روش تحلیل روایت، متن سه نماینده این شکلبندیها در ایران پساانقلاب خوانده میشود. هدف از این متنخوانی روشمند، برملاکردن خصلتهای ایدئولوژیک در این روایتها است. داوری در باب اعتبار این روایتها از این حیث دارای ضرورت است که روایتهای بیشتر ایدئولوژیک از روایتهای کمتر ایدئولوژیکْ تمیز داده شوند. نتیجهای که از این مقاله حاصل میآید تلاشی جامعهشناختی در جهتِ ایدئولوژیزدایی از نسبتِ بین علم و دین است. دو اصل به مثابه معیار داوری بدین شکل به وجود میآید که علم و دین زائدهشدنی نیستند و درعینحال طبیعیشدنی هم نیستند.
Contemporary Iran, especially after the Islamic Revolution of Iran, has faced the issue of the relationship between science and religion. Religious science and scientific religion have the same form despite different content. The "Science and Religion" narrative is the third narrative, which has a different form and consciously tries not appendage science or religion, but this narrative also remains ideological due to the naturalization of the cultural issue. Using the method of narrative analysis, the text of the three representatives of these formations in post-revolutionary Iran is read. The purpose of this methodical reading is to reveal the ideological features of these narratives. Judging the validity of these narratives is necessary to distinguish more ideological narratives from less ideological ones. The result of this article is a sociological attempt to de-ideologize the relationship between science and religion. Two principles are created as criteria of judgment in such a way that science and religion cannot be appendage and at the same time they cannot be naturalized.
Machine summary:
٢٧ از همين جهت است که شکل بندي «علم و دين » اگرچه علم يا دين را زائده نميکند، اما خودش ميتواند دوباره به ورطه ايدئولوژي بغلتد، به اين دليل که «استعاره ها ميتوانند با برجسته سازي ،٢٨ کم رنگ سازي ٢٩ و پنهان سازي ٣٠ ويژگيهاي مشخصي از يک مفهوم ، چشم انداز تازه اي از واقعيت به دست دهند».
٣٣ بنابراين تعريف از ايدئولوژي هر نوع شکل بندي از نسبت علم و دين که ارتباط بين اين دو را به صورت بدون مناقشه و بدون تاريخ روايت کند، مستعد ايدئولوژيکيشدن است .
Narrative in social science research, (Sage publications, 2004), 17; Elliott.
هدف پژوهش حاضر در اين است که نحوه شکل گيري اين شکل بندي ها را از طريق تحليل روايت سه نماينده آنها –حميد پارسانيا در قامت نماينده «علم ديني »، محمد مجتهد شبستري در قامت نماينده «دين علمي » و ابوالقاسم فنايي در جايگاه نماينده «علم و دين »- نشان دهد.
٤٢ در اين پژوهش ، آن روايت هايي از «علم ديني » مورد نظرند که علم را در معرض بازسازي دين قرار مي دهند، اما براي دين ، مصونيت پيشيني قائل ميشوند.
«سخن شريعتي اين است که علم ذاتا با دين تعارض ندارد»؛ سيد جواد ميري و علي علياصغري صدري، «رابطه علم و دين از ديدگاه دکتر علي شريعتي» پژوهش هاي علم و دين ، پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي ۲، شماره ۲ (۱۳۹۰): ۱۰۳-۱۲۲؛ روايت فنايي نيز هنگامي که ذاتيات و عرضيات دين و علم مدرن را از يکديگر تفکيک ميکند در ذيل همين مفهوم شناسي وحدت قابل شناسايي است .