Abstract:
یکی از دغدغههای دیرپای موحدان تلاش برای اثبات خداوند و قانع کردن ملحدان است. ازاینرو فیلسوفان کوشیدهاند برهانهای پرشماری را در اثبات خداوند اقامه کنند. ارزیابی نتیجه تلاش آنها براساس متون دینی، ضمن تبیین محتواهای منطقی و عقلی در نصوص دینی، میزان اطمینان مخاطبان به فرایندهای برهانی را افزایش میدهد. روش جاری در این نوشتار، آمیزهای از روشهای عقلی و نقلی است. نخست انواع برهان و نحوه اثبات خدا را از طریق برهانهای منطقی بررسی میکنیم؛ آنگاه ضمن بررسی روشهای بهکار رفته در نصوص دینی، به ارزیابی مدعای فیلسوفان در ناکارآمدی برهان لمّ برای اثبات خدا میپردازیم. در این میان توجهی ویژه به تبیین برهان شبه لمّ داشته و کوشیدهایم مراد فیلسوفان از برهان شبه لمّ را روشن کنیم. افزونبراین، پس از بررسی و تطبیق گونههای مختلف برهان بر متون دینی، به این نتیجه رسیدیم که تنها برهان انّی و شبه لمّ را میتوان بر بعضی از آیات و روایات تطبیق داد.
Proving God and convincing the atheists are among the long-standing concerns of monotheists. Therefore, philosophers have tried to propose numerous arguments to prove God. Evaluating the result of their efforts based on religious texts and explaining the logical and rational contents of religious texts increases the confidence of the audience in the demonstration process. The present research uses a combination of rational and narrative methods. It first examines different types of demonstration and the way of proving God through logical demonstration. Then, while examining the methods used in religious texts, it evaluates the claims of philosophers regarding the inefficiency of a priori demonstration to prove God. In the meantime, it pays special attention to the explanation of the semi-a priori demonstration and tries to clarify what the philosophers mean by semi-a priori demonstration. In addition, after examining and applying different types of demonstration to religious texts, it is concluded that that only a posteriori and semi-a priori demonstration can be applied to some verses and traditions.
Machine summary:
شکل دوم: اوسط و اکبر هردو معلول علت ثالث باشند؛ در این قسم با علم به یکی از آنها، به دیگری نیز علم پیدا میکنیم؛ چراکه میدانیم این دو معلول متلازم در وجود هستند.
شکل سوم: اوسط در طبع با اکبر معیت بالطبع داشته باشد (ابنسینا، 1375، ص79)؛ اوسط و اکبر ملازم یکدیگرند، بدون آنکه یکی علت دیگری باشد و بدون آنکه هردو معلول علت ثالث خارج از حدود برهان باشند؛ یعنی هیچیک علیت یا معلولیت وجودی یا ماهوی نسبت به همدیگر نداشته باشند، بلکه ذات اصغر در نفسالامر مقتضی حمل اکبر و اوسط بر خود است؛ با این تفاوت که حمل اکبر بر آن (اصغر) غیربدیهی و حمل اوسط بر آن (اصغر) بدیهی است.
با این اوصاف، اوسط (بدیهی) واسطۀ اثبات اکبر (غیربدیهی) برای اصغر است؛ در اینگونه از برهان، اوسط نه علت برای ثبوت اکبر برای اصغر است که برهان لمّی است و نه معلول آن است که دلیل باشد؛ بین اکبر و اوسط رابطه تضایف یا معلول یک علت سوم نیز نیست.
در حقیقت برهان انّ تنها علت تصدیق (علم به نتیجه) است؛ درحالیکه برهان لمّ نهتنها علت تصدیق به وجود اکبر برای اصغر یا سلب آن در مقام بیان و اثبات است، بلکه افزونبراین در نفس وجود و ثبوت نیز علت وجود اکبر برای اصغر است (همان، ص79).
با این افزوده که شرط پایدار در برهان لمّ این است که حدّوسط، علت ثبوت اکبر برای اصغر است؛ یعنی آنچه موردنظر است، علیت حدّوسط برای وجود خاصی که اکبر برای اصغر دارد و نه وجود فینفسه اکبر؛ نیز آنکه رابطۀ علیت را نباید میان بخشی از حدّوسط یا اکبر لحاظ کنیم، بلکه باید میان هر آن چیزی که حدّوسط است و بین تمام آنچه حداکبر است مراعات کنیم.