Abstract:
تایج مطالعات گوناگون در سازمانهای دولتی مختلف نشان میدهد که در حال حاضر، روشها و سبکهای آموزش کارکنان با کاستیها و چالشهای گوناگونی روبهروست و اثربخشی آموزشها، مطابق انتظارات ذینفعان نیست. از اینرو، به نظر میرسد رویکردهای متداول برای مطالعه و آسیبشناسی آموزشهای سازمانی بسنده نباشد و این موضوع، نیازمند نگاهی جامعنگرانهتر و ژرفکاوانهتر است. این پژوهش، در پاسخ به این نیاز شکل گرفته و هدف از آن ارایه رویکردی نوینی برای آسیبشناسی آموزش کارکنان در سازمانهای دولتی و ارایه راهکارهای بدیل در این زمینه است. بدین منظور از روش تحلیل لایهای علتها که مبتنی بر تحلیل موضوعات در سطوح مختلف و بدیلیابی برای آینده آنهاست، استفاده شده است. شیوه گردآوری و تجزیهوتحلیل دادهها مبتنی بر فرایندی کیفی و خبرهمحور (مرور ادبیات، مصاحبه نیمهساختاریافته و پنل خبرگان) است. بر این اساس، علل ناکارآمدی روشها و رویکردهای آموزشی در سازمانهای دولتی، در چهار سطح لیتانی، ساختاری، گفتمان/جهانبینی و استعاره/اسطوره شناسایی شده و مبتنی بر آن، در هر سطح، بدیلهایی که میتوانند سناریوهای متفاوتی پیشروی آموزش کارکنان بگشایند، طرح شده است. نتایج این پژوهش بر توسعه رویکردهای آموزشی مبتنی بر داستانگویی که ریشه در ادبیات، دین، هنر و پیشزمینههای تاریخی و ذهنی ایرانیان دارد، تأکید میکند. بر این اساس، بهرهگیری از سبکهای یادگیری مبتنی بر موردکاوی، روایتگری، کارگاههای مشارکتی و گفتمانهای نوین در حوزه توسعه سرمایه انسانی، بستری پویا برای بهبود رویکردهای آموزشی در این سازمانها فراهم میکند.
The results of various studies in different organizations show that, currently, methods and styles of staff training face various shortcomings and challenges and the effectiveness of training does not meet the expectations of stakeholders. Therefore, it seems that conventional approaches to pathology of training in organizations are not sufficient and this issue requires a more comprehensive and in-depth approach. This study was conducted in response to this necessity and its purpose was to present a new approach to the pathology of staff training in public organizations and to provide alternative solutions in this field. For this purpose, the method of casual layered analysis (CLA) has been used, which is based on the pathology of issues at different levels and the explanation of alternative solutions. The method of data collection and analysis was based on a qualitative and expert-oriented process (literature review, semi-structured interview and expert panel). Accordingly, the causes of the ineffectiveness of training methods and approaches in public organizations have been identified at four levels: litany, structure, discourse/worldview, and metaphor/myth. Based on this, alternatives have been proposed that can provide different scenarios for the future of staff training. The results of this study emphasize the development of training approaches based on storytelling that are rooted in Iranian literature, religion, art, and historical and mental backgrounds. In this regard, learning styles based on case studies, narrations, participatory workshops and new discourses in the field of human capital development provide a dynamic platform for improving training approaches in these organizations.
Machine summary:
بر اين اساس ، علل ناکارآمدي روش ها و رويکردهاي آموزشي در سازمان هاي دولتي ، در چهار سطح ليتاني ، ساختاري ، گفتمان /جهان بيني و استعاره /اسطوره شناسايي شده و مبتني بر آن ، در هر سطح ، بديل هايي که مي توانند سناريوهاي متفاوتي پيش روي آموزش کارکنان بگشايند، طرح شده است .
casual layered analysis گفتمان ها، جهان بيني ها، استعاره ها و اسطوره هاي مقاوم رويکردهاي آموزشي جاري شناسايي شود و مبتني بر آن ها فرصتي براي بديل انديشي در حوزه آموزش و يادگيري سازماني فراهم آيد.
بر اين مبنا، مهم ترين آسيب هاي موجود و مورد تأکيد در نظام آموزش کارکنان در سازمان هاي دولتي ايران را مي توان در قالب مجموعه عواملي چون عوامل سازماني (ازجمله عدم اعتماد مديران ارشد به آموزش و سليقه اي عمل کردن آنان ) (ياراحمدي و همکاران ، ١٣٩٦)، عوامل ساختاري (ازجمله فرايندهاي اجرايي ، اعتبارات ، هماهنگي ها و اختيارات ) (کوچکسرايي و همکاران ، ١٣٩٤)، بسترهاي آموزشي (ازجمله نظام يادگيري و پيوستگي آن با نظام هاي منابع انساني ، اراده مديران يا انگيزه کارکنان ) (٢٠٢١ ,Pourasad)، عوامل محيطي و مقرراتي (برنامه هاي استراتژيک و سازوکارهاي عملياتي و قوانين بالادستي ) (٢٠١٧ ,Heydari)، عوامل زمينه اي (ازجمله فرهنگ سازماني ، مدرسان و محتواها) (ذبيحي و عرفانيان ، ١٣٨٩) و عوامل فرايندي (امکانات اجرايي ، نيازسنجي ها، ارزشيابي ها و غيره ) (مختارزاده و آقاجاني ، ١٣٩٣) ارزيابي و احصا نمود.
بسياري از پژوهش هايي که حول آسيب شناسي روش ها و سبک هاي رايج آموزشي در بين کارکنان سازمان هاي دولتي ايران انجام شده با تمرکز بر اين لايه بوده است .