Abstract:
موضوع این مقاله بررسی ارتباط میان فرهنگ سیاسی سنتی و تابعیت و ناپایداری احزاب عصر مشروطه است. پرسش اصلی مقاله این است که مولفۀ فرهنگ سیاسی چه تاثیری بر تکوین و فروپاشی احزاب عصر مشروطه داشته است. لذا در این مقاله، نسبتسنجی تاثیر فرهنگ سیاسی بعنوان متغیر مستقل، بر چرخۀ حیات تشکلهای سیاسی، به مثابه متغیر وابسته، بررسی شده است. فرضیۀ مقاله بر آن بوده که رواج فرهنگ سیاسی تقلیدی روشنفکران که ماخوذ از تجارب سیاسی غربی و اطلاعات سطحی فعالان سیاسی متاثر از مهاجران قفقازی بود، در کنار بیتوجهی به فرهنگ سیاسی بومی-اسلامی، زمینۀ ناپایداری تجربۀ تحزب در مشروطه را فراهم کرد. نتایج نشان داده که فقدان یک سنت پایدار فرهنگ سیاسی مشارکتی و اتکای بر فرهنگ سیاسی وارداتی و تقلیدی (از مجرای غرب و مهاجران قفقازی)، و بیتوجهی به فرهنگ بومی-اسلامی اساسا امکان حیات احزاب سیاسی مشروطه را در مخاطره قرار میداد. روش جمعآوری دادهها کتابخانهای و روش تحلیل توصیفی و چارچوب تبیین جامعهشناسی فرهنگ سیاسی بوده است.
The subject of this article is to examine the relationship between traditional political culture and the citizenship and instability of the parties of the constitutional era. The main question of the article is what effect the component of political culture had on the formation and collapse of the parties of the constitutional era. Therefore, in this article, the effect of political culture as an independent variable on the life cycle of political organizations as a dependent variable has been investigated. The hypothesis of the article is that The prevalence of intellectual imitation political culture, which was influenced by Western political experiences and superficial information of political activists influenced by Caucasian immigrants, In addition to ignoring the indigenous-Islamic political culture, it provided the basis for the instability of the party's experience in the constitution. The results are shown, the lack of a stable tradition of participatory political culture and the reliance on imported and imitative political culture (from the Western and Caucasus channels), and the disregard for indigenous-Islamic culture, made the existence of constitutional political parties virtually impossible. The method of data collection was Documentary and the method of descriptive analysis was the sociological explaining of political culture.
Machine summary:
با عنايت به مقدمات فوق الذکر مي توان اين گونه جمع بندي کرد که در فرهنگ سياسي ايران اين دوره ، از منظر بعد شناختي فرهنگ سياسي ، اصولاً مفاهيم سياسي پايه که بتواند گفتماني را براي معناسازي ، و شاکلۀ روابطي را براي تعامل ، شکل دهد، وجود نداشته است و اساساً فرهنگ سياسي مشروطه در حالي که مي توانست با اتکايي بر منابع سنت و فقه سياسي شيعه بارور و کارآمد شکل بگيرد، ولي تحت نفوذ فرهنگ تقليدي (از غرب و قفقاز) تکوين پيدا کرد که بعدها نيز همين منابع تقليدي فرهنگ سياسي ، بويژه در تجربۀ تحزب ، بدل به پاشنۀ آشيل اين احزاب نوپا شدند.
از همين رو مي توان ظهور احزاب را يک شبه و بي عقبه و با تقليدي از تجارب اروپا و قفقاز و روسيه دانست که روشنفکران ايراني تحت تاثير آنها بودند چرا که آنها بي آنکه ريشۀ پايداري در مناسبات اجتماعي ايران داشته باشند، صرفاً به تقليدي از تجربۀ سياسي غربي و قفقازي تاسيس شدند و کوشيدند تا همان نقشهاي ميانجي گرايانه اي که نهادهاي جامعۀ مدني غربي داشتند را در جامعه اي که هيچ نسبتي با آن ساختار و زيرساخت هاي حياتي اش نداشت ، ايفا کنند.
آينۀ تمام نماي تجربۀ تحزب تقليدي مشروطه که هيچ مناسبتي با فرهنگ سياسي جامعۀ خودش نداشت را مي توان در اين گزارش احمد کسروي در کتاب تاريخ هجده ساله ديد که نشان مي دهد احزاب نه تنها نسبتي با فرهنگ سياسي جامعه نداشتند بلکه بيشتر محافل قدرت طلبي افرادي خاص بودند که مي خواستند از نمد مشروطيت براي خودشان کلاهي بدوزند:« روزنامه عصر جديد که تا اين زمان برپا مي بود در يک شماره خود گفتاري بعنوان «تجهيزات براي انتخابات » مي نويسد که مي بايد برخي تکه هاي آن را در اينجا بياوريم .