Abstract:
جاودانگی نفس مسالهای است که با یکی از آموزههای بنیادین ادیان ابراهیمی (بهویژه اسلام و مسیحیت)، یعنی معاد و زندگی پس از مرگ گره میخورد. یکی از فرضهای بقای نفس جاودانگی تناسخی، نفوس انسانی است که در اصطلاح مشهورش، دستکم به دو معنا بهکار میرود:
معنای نخست، سیر نفس در چرخه تناسخی ابدان است. معنای دوم عبارت است از تناسخ در ساختار معاد جسمانی؛ به این صورت که نفس در آخرت و رستاخیز هم مانند حیات دنیوی دارای بدنی عنصری مناسب با حیات اخروی خواهد بود. در این مقاله که به روش توصیفی تحلیلی و با استفاده از منابع اصلی و متون دینی مسیحت و اسلام تدوین شده است به خوبی اثبات میشود که هم مسیحیت و هم اسلام در رد معنای چرخه تناسخ و جایگزینی آن به جای معاد هماهنگ هستند؛ همچنانکه متکلمان مسیحی و مسلمان نیز در دفع آن همنظرند. ولی ظهور آیات فروانی از کتاب مقدس و قرآن کریم و همچنین روایات ماثور از انبیاء و اوصیای الهی، در تحقق معاد جسمانی به جسم عنصری است؛ یعنی معاد جسمانی در ساختار تناسخ ملکی شکل میگیرد.
The immortality of Soul is an issue tied up to one fundamental doctrine of Abrahamic Religions (particularly Islam and Christianity), i.e. the life after death. One of the theories about the perpetuity of soul is immortality in terms of reincarnation; in its celebrated term, it carries two meanings at least: 1- The journey of soul through the cycle of reincarnation of bodies. 2- reincarnation in the framework of bodily resurrection. That is to say, our souls would adopt a physical body in the hereafter life appropriate to it and similar to that of this life. Our method is descriptive-analytic and reference to main texts and holy scriptures of the two religions. In what follows, the author has demonstrated that Islam and Christianity are unanimous in the rejection of the cycle of reincarnation, both proposed the theory of resurrection, instead. However, the literal meaning of many verses of the Bible and the Qur’an and narrated traditions from prophets and their successors suggest that bodily resurrection will happen in the form of elemental body i.e. in the structure of corporeal reincarnation.
Machine summary:
معنای دوم عبارت است از تناسخ در ساختار معاد جسمانی؛ به این صورت که نفس در آخرت و رستاخیز هم مانند حیات دنیوی دارای بدنی عنصری مناسب با حیات اخروی خواهد بود.
یگانهانگارانی که انسان را وجودی فیزیکال میدانند و به وجود نفس و یا روح باور ندارند، اگر به معاد جسمانی باور داشته باشند آن را به معنای اجتماع اجزای بدن میدانند و بر این اساس تناسخی در میان نخواهد بود؛ همچنانکه براساس نظریه وحدتگرایان دو ساحتی مانند ملاصدرا که معاد جسمانی را تنها در حد جسم مثالی میدانند نیز تناسخ ملکی معنا ندارد.
ولی اگر به بقای نفس باور داشته باشیم، این مسأله بهصورت جدی مطرح خواهد شد که معاد جسمانی چگونه است؟ آیا نفس باقی به بدنی تعلق میگیرد که از مواد عنصری ساخته میشود؛ خواه از همان ذرات و اجزای بدنی باشد که در دنیا همراه نفس بوده و یا بدن دیگری باشد که ماهیت جسم عنصری دارد؟ اگر چنین باشد، دقیقاً مصداق معاد در ساختار تناسخ ملکی است.