Abstract:
سرزمین ماوراءالنهر با وجود پیوستگی جغرافیایی- فرهنگی و سیاسی با ایران، پس از قرون میانه سرنوشت متفاوتی یافت. مهمترین وجه تمایز آن دو، در یکپارچگی قدرت سیاسی در ایران و تکثّر حوزههای قدرت در ماوراءالنهر بود. این سرزمین در قرون گذشته بارها تمرکز سیاسی را تجربه کرده بود، اما قرن دهم قمری را باید نقطه پایان یکپارچگی سرزمینی آن بدانیم. از این زمان، در طول چهار قرن تجزیه سیاسی و سرزمینی بهتدریج بسط یافت و در نهایت در گستردهترین شکلش در دوران شوروی تثبیت و در قالب نزاعهای داخلی به امروز نیز کشیده شد. مسئلۀ اصلی نوشتار حاضر این است که علل تداوم و تثبیت تجزیۀ قدرت سیاسی در دوران جدید تاریخ این سرزمین چه بوده است؟ پاسخ آغازین ما این است که «غلبه ساختار سیاسی بدوی در میان ازبکان، نگرانی از واکنش قدرتهای رقیب به تصرف یکپارچه منطقه در عهد تزاری، بیم شکلگیری هویت یگانه ملی و خروج از سلطه استعماری در این دوره و عهد شوروی، موجب تداوم تکثر سیاسی و حتی تمرکزستیزی گردید».
The Transoxiana region, despite its territorial-cultural and political integration with Iran, had different destiny after the Middle Ages. The most important distinguishing feature was that, in contrast with the unity of political power in Iran, Trasoxiana was always faced with a plurality of power. Although it had experienced integration many times, however, at the beginning of 10th century A.H., it no longer experienced the repetition of such process and this time should be considered the end of territorial integration for this region. Over the course of four centuries, political and territorial division gradually expanded and finally it was established in its most extensive form during the Soviet era. The main issue of this paper is that, what were the reasons for continuation of the disintegration of political power in the new era of the history of this land? The initial response is that "the predominance of tribalism among the Uzbeks, the fear of the reactions of the great powers to the unified occupation of the region in the Tsarist era, the fear of the formation of a unified national identity and being freed from colonial rule in this period and the Soviet era led to political pluralism and even anti-centralism
Machine summary:
مسئلۀ اصلي نوشتار حاضر اين است که علـل تـداوم و تثبيـت تجزيۀ قدرت سياسي در دوران جديد تاريخ اين سرزمين چه بوده است ؟ پاسـخ آغـازين مـا ايـن اسـت کـه «غلبۀ ساختار سياسي بدوي در ميان ازبکان ، نگراني از واکنش قدرت هاي رقيب به تصرف يکپارچـۀ منطقـه در عهد تزاري، بيم شکل گيري هويت يگانۀ ملي و خروج از سلطۀ استعماري در اين دوره و عهد شـوروي ، موجب تداوم تکثر سياسي و حتي تمرکزستيزي گرديد».
با توجه به مقدمۀ بحث ، مسئلۀ اصلي نوشتار حاضر اين است که علل تداوم تجزيه و عدم تکرار تجربۀ يکپارچگي سياسي در قرون پساتيموري (پس از قرن دهم ميلادي) چه بوده است ؟ مُدعّا و پاسخ آغازين ما اين است که «غلبۀ ساختار سياسـي بـدوي در ميان ازبکان ، نگراني از واکنش قدرت هاي رقيب به تصرف يکپارچۀ منطقه در عهد تزاري، بيم شکل گيري هويت يگانۀ ملي و خروج از سلطۀ استعماري در ايـن دوره و عهد بلشويکي، موجب تداوم تکثر سياسي و حتـي تمرکـزسـتيزي شـد.
سؤالي که شکل ميگيرد اين است که با توجه به کم رنگ شـدن يکـي از عوامـل اصلي تمرکزگريزي در اين منطقه (يعني غلبـۀ سـاختار ايليـاتي و نخبگـان قبيلـه اي)، روس ها بايد امکان ايجاد يک قدرت يکپارچه در منطقه را مطابق با الگـوي روسـي ميداشتند، پس چرا چنين امري محقق نشد؟ نخستين عاملي که در همان سـال هاي نخسـت ، ضميمه سـازي فرمانـداري کـل بـه روسيه را با چالش مواجه ساخت ، توجه به فاصلۀ ١٤٠٠ مايلي ميان مرکز روسيه و آسياي مرکزي بود.