Abstract:
امر سیاسی در ادوار فقه شیعه از قرن سوم تا به امروز، تحولی بنیادین داشته است. موضوع این تحقیق، بررسی جایگاه امر سیاسی در ادوار مختلف فقه شیعه است که با روش اسنادی از نوع کیفی و مبتنی بر ردیابی فرایند و ملهم از ادبیات نظری مربوط به امر سیاسی و فقه سیاسی نگارش یافته است. یافتههای پژوهش نشان میدهد که فقه شیعه چهار مرحله را از سر گذرانده است که مرحله اول، فقه خصوصی است که به دلیل شروع عصر غیبت، مباحث مربوط درباره ماهیت حکومت موضوعیت دارد. مرحله دوم، با سلطنت عجین شده و تفکیک بین «امر شرعی» و «امر عرفی» از شاخصهای آن است. مرحله سوم، عصر مشروطه را شامل میشود که نظریه تأسیس حکومت نیمهمشروع در دوره غیبت، ویژگی این دوران است. مرحله چهارم، دوران حکومت جمهوری اسلامی است که مقدمات حکومت دینی به دست فقیه جامعالشرایط پیریزی شده و فقه سیاسی وارد مرحله نظامسازی میشود. بهطورکلی، با گستردگی امر سیاسی، حوزه فقه سیاسی شیعه نیز دچار تحول شده و مفاهیم مرتبط با آن از فقه فردی به فقه عملی و نظامسازی سیاسی راه یافته است.
The political issue has undergone fundamental evolution from the third century till now in Shia’s jurisprudential history. The article has focused on this using qualitative documentary method based on tracing the process inspired by the related literature. The results show that Shia’s jurisprudence has gone through four different periods, the first being private jurisprudence that, due to the start of Imam Mahdi’s Occultation period , it has given due attention to the nature of government. The second period is mingled with monarchy having as one of its indexes the distinction between “sharia-based issue” and “secular issue”. The third period includes the Constitutional Movement era that was concerned about establishing a semi- sharia-based type of government after the Occultation. The fourth refers to the Islamic Republic of Iran era in which the preliminary steps for establishing Islamic government under the auspices of a qualified mujtahid have been taken and the political jurisprudence steps onto the stage of organizing a system. In general, with the expansion of political issue, the Shia’s jurisprudential domain has undergone some evolution and its related concepts and assumptions have moved from individual fiqh (Islamic jurisprudence) to the practical and systematic one.
Machine summary:
در پرتو تحولات سياسي و اجتماعي جديد و با توجه به ماهيت مسائل جديد، ضروري است که در مباني معرفتي خود دانش سياسي و به ويژه فقه سياسي، تغييراتي با در نظر گرفتن دو عنصر زمان و مکان صورت گيرد تا اين شاخه از معرفت بشري بتواند در مقام پاسخ گويي به مسائل نوظهور برآيد.
ضرورت اين پژوهش ، فقدان و کمبود پژوهش هاي درخور توجه پيرامون موضوع مورد مطالعه است و اهميت چنين کاري، محک زدن پيوند ميان فقه و سياست با امر سياسي است که ميتوان اعتبار ادعاهاي نظري مختلف درباره آن را سنجيد.
شدضد(ير(«د بدمکه ميد:خر١ه د(١٣٩٠)، بر آن است تا کارکرد فقه سياسي را در دوره مشروطه و نظام جمهوري اسلامي بررسي کند.
تعريف ديگر، مربوط به پاسخ هاي فقه به چالش هاي جديد شکل گرفته در حوزه سياست است ؛ يعني آن دسته از مسائل جديدي که در عرصه سياسي مطرح ميشود و فقه بايد براي آنها پاسخي دقيق داشته باشد.
در اين برهه ، تفکر فقهي شيعي پيرامون موضوع سياست به دليل غيبت امام معصوم، درباره ماهيت حکومت موضوعيت پيدا ميکند و بحث رهبري جامعه اسلامي و نوع همکاري با حاکم ، مهم ترين دغدغه شيعه در اوايل عصر غيبت تلقي ميشود.
اين دوران شاهد تغيير پارادايم آنتاگونيسم به آگونيسم هستيم ؛ به نحويکه تمايز ميان ما-آنها (فقها–حکام) وجود دارد، اما تخاصم دوره پيشين به تخالف تبديل شده است ؛ يعني به رغم قبول تفاوتها، موازنه قدرتي در بين فقيهان و حکام برقرار ميشود که به موازات آن، علما حکومت را مشروع و حکام نيز براي مذهب و فقه سياسي جايگاه محوري در حکومت قائل ميشوند.