Abstract:
هلنسیم دورهای غریب از تاریخ فلسفه، میان دو عصر قریب باستان و قرون وسطاست. این دوره در برگیرنده اندیشههای مهمی چون اپیکوریسم، رواقیگری و فلسفه نوافلاطونی بوده و آثار قابلتوجهی بر سدههای بعدی داشته است. پژوهش حاضر با تکیه بر کتب و منابع موجود در حوزه فلسفه هلنیستی، انسانشناسی دو مکتب اپیکوریان و رواقیون را مرور میکند و سعی دارد از این رهگذر، بخشی از تاریخ انسانشناسی را نقد کند. نتایج این مقاله نشان داد که آموزههای یونان باستان در لایههای زیرین فلسفه یونانیمآبی (هلنیسم) رسوخ کرده، اما فیلسوفان هلنیستی صرفاً مقلد نبودهاند و نوآوریهای چشمگیری نیز داشتهاند. اپیکور با تکیه بر ابزار حس و نگرش مادی ـ اتمی به جهان، انسان را موجودی متشکل از مجموعه اتمها میداند و به این دلیل زندگی پس از مرگ را انکار میکند. او با احترام به فضایل اخلاقی و دفاع از مسئولیت، انسان را آزاد از جبر فرض میکند و سعادت او را در لذت و رهایی از رنج میداند. در مقابل، رواقیون نیز با افزودن عنصر «اذعان» به دریافتهای حسی، ملاک اعتبار شناخت را دگرگون ساختهاند و با نگرشی مادی، صورتگرا بودهاند. ایشان هویت انسان را در صورت یا پنئوما دانستهاند. در این مقاله به روش توصیفی ـ تحلیلی پس از ارائه گزارشی از چارچوبهای معرفتشناختی و جهانشناختی، دربارۀ چهار سرفصل «هویت انسان»، «تعینگرایی و آزادی»، «رابطه انسان با خدا و زندگی پس از مرگ» و «سعادت انسان»، در فلسفه اپیکوری و رواقی بحث شده است.
Hellenism is a strange period in the history of philosophy, between two eras of near antiquity and the Middle Ages. This period included important ideas such as Epicureanism, Stoicism and Neoplatonic philosophy and had significant effects on the following centuries. Based on the books and sources available in the field of Hellenic philosophy, the present research reviews the anthropology of the two schools of Epicureanism and Stoicism and tries to criticize a part of the history of anthropology from this point of view. The result of this article showed; Although the teachings of ancient Greece penetrated the lower layers of Greek philosophy (Hellenism), they were not merely imitative philosophers and had significant innovations. Epicureanism, relying on the tool of sense and the material-atomic attitude to the world, considers man to be a being consisting of a collection of atoms and thus has denied life after death. Respecting moral virtues and defending responsibility, he considers man to be free from predestination and considers his happiness to be pleasure and freedom from suffering. On the other hand, by adding the element of "acknowledgment" to sensory perceptions, the Stoics changed the criterion of recognition and were formalistic with a materialistic attitude. They knew the identity of man in the face or pneuma, which although it is a face for matter, but it is also physical. In this article, in a descriptive-analytical way, after presenting a report of epistemological and cosmological frameworks, four headings "Human identity", "Determinism and freedom", "Man's relationship with God and life after death" And "human happiness" is discussed in the philosophy of Epicurus and the Stoics.
Machine summary:
مروري بر پژوهش هاي مرتبط نشان ميدهد در اين زمينه پژوهش مستقلي شکل نگرفته و با وجود تحقيقات ارزنده و راه گشا در فلسفه اپيکوري و رواقي، انسان شناسي اپيکور و رواقيون با اندکي داوري ، که در اين مقاله صورت گرفته ، موضوعي است که پيش تر درباره آن بحث نشده است .
همين مفهوم سبب ميگردد حتي تلقي امروزي از ماترياليسم با تلقي اپيکوريان و رواقيان متفاوت گردد؛ زيرا در عصر باستان و عصر يونانيمآبي، انرژي کشف نشده بود و چه بسا اگر فيلسوفان آن دوره از وجود چنين حقيقتي باخبر بودند، براي توسعه فلسفه خود از آن بهره ميبردند، اما اکنون که انرژي حقيقتي انکارناپذير است (و البته براي اهل فلسفه هيچ دور از ذهن نيست که در آينده اين حقيقت انکار شده يا به حقيقتي ديگر تأويل شود، با اين حال وجود امري غير از اتم (انرژي) مسجل شده است که البته در عصر کنوني با چشم نميتوان آن را ديد)، شايد مهم ترين پرسش فلسفي پيرامون آن ، همين باشد که انرژي از سنخ ماده است يا نه ؟ لوبون ميگويد: ممکن است مردم باهوشتري وجود انرژي غيرمادي را بپذيرن-د ...