Abstract:
این مقاله ضعفِ جامعه در سیاستهای آموزش رسمی ایران را به مثابه یک خطر مورد نظر قرار داده است. در بسترهای متفاوت زمان-فضا اغلب الگویی از آموزش در خدمت فرد، در خدمت جامعه، یا در خدمت حکومت ظاهر میگردد. در این مقاله با مروری بر تبارِ نظام آموزش رسمی ایران نشان خواهیم داد ضعف جامعه در نظام آموزش رسمی ایران قبل از انقلاب اسلامی ممکناتِ ظهور هویت جمعی یکپارچه را مانع بوده است. یافتهها حاکی است، محتوای دروس و عقلانیتِ حاکم بر برنامههای آموزشی در راستای همسانسازی هویتی از طریق حذف سرمایه تکثرات هویتی عمل کرده است. جغرافیا تخیلی خاص را تولید میکند که مولد نوعی ناسیونالیسم قومگرا است. درس تاریخ با ارائۀ روایتی اسطورهای از تاریخ باستان و رویکرد گزینشی از دورهها و شخصیتهای تاریخی سعی در برساختنِ هویت جمعی بر محوریت نژادی دارد. بعلاوه، متحدالشکل کردن با فرارفتن از جغرافیا و تاریخ، با سرایت کردن به تمامی ساحتِ عینی و ذهنی دانشآموز، دامنگیر زبان و فرهنگ بوده است.
This article examines the weakness of society in formal education policies in Iran as a threat. In different contexts and periods, a pattern of education often appears in the service of the individual, in the service of society, or in the service of government. In this article, by reviewing the lineage of Iran's formal education system in historical events and dominant rationality, we examined if the weakness or absence of society in Iran's formal education system before the Islamic Revolution has prevented the possibilities of formation of a unified collective identity. The findings showed that the content of the courses and the rationality of the educational programs acted in the direction of identity assimilation by eliminating the capital of identity pluralities. In addition, it is revealed that geography produces a special imagination that produces a kind of ethnic nationalism. The history lesson tries to construct a collective identity based on race by presenting an idealistic and mythical narrative of ancient history and a selective approach to historical periods and personalities. In addition, uniformity, by transcending geography and history, by spreading to all the objective and mental realms of the student, penetrated language and culture.
Machine summary:
در اين مقاله با مروري بر تبار نظام آموزش رسمي ايران در رخدادهاي تاريخي و عقلانيت مسلط ، نشان خواهيم داد ضعف جامعه در نظام آموزش رسمي ايران قبل از انقلاب اسلامي ممکنات ظهور هويت جمعي يکپارچه را مانع بوده است .
نگارنده در اين اثر ضعف جامعه را در نهاد آموزش و کردارهاي آموزشي در نسبت با هويت جمعي پي گرفته است .
آموزش مدرن توأمان در نسبتي پيچيده و رقابتي با نيازهاي فرد، جامعه ، و حکومت قرار دارد اما در بستر تاريخ ، در رقابت ميان اين سه انگاره در تأسيس نظام آموزشي در جامعه ايراني، برنده قاطع اين ميدان آموزش در خدمت نطام سياسي و آمال آن بوده است .
در اين مقاله ، پس از ذکر يک مقدمه نظري، با بهره گيري از رويکرد تبارشناختي ميشل فوکو١، نشان خواهيم داد که آموزش نوين در ايران همچون «قلمرو» کاربست «فنون حکمراني»، با سامان پذيرفتن طبق نوعي از عقلانيت اثباتي و متأثر از غلبه گفتمان مليگرا، در جهت همسان سازي هويت جمعي ظاهر شد.
برجسته - سازي گذشته ايران و برشمردن عظمت کشور در دوره پيش از اسلام با ارائه گذشته اي پرافتخار از تاريخ ايران باستان و ياد کردن از شاهان تحت عنوان «ستاره هاي درخشان عالم » در متون آموزش رسمي تلاش هايي معطوف به ساخت هويت جمعي ايران مدرن بود.
Curren, Randall, A neo-Aristotelian account of education, justice, and the human good, in: Theory and Research in Education 11(3) 231–249 89 ©The Author(s) 2013.