Abstract:
پژوهش حاضر با هدف تبیین نقش واسطه ای جهت گیری های مذهبی در رابطه ادراک از سبک های فرزندپروری و سبک های تفکر با راهبردهای یادگیری صورت پذیرفت. روش پژوهش، توصیفی از نوع همبستگی است و جامعه آماری شامل تمام دانشجویان دختر مقطع کارشناسی دانشگاه فردوسی مشهد بوده است که با روش نمونه گیری تصادفی طبقه ای تعداد 250 دانشجو انتخاب شدند و پرسش نامه سبک های فرزندپروری بامریند (1967)، جهت گیری مذهبی آلپورت و فیگن (1963)، سبک های تفکر استرنبرگ و واگنر (1992) و پرسش نامه راهبردهای یادگیری خودتنظیمی پینتریچ و دیگروت (1990) را تکمیل کردند. نتایج نشان داد که از بین سبک های تفکر سبک تفکر قضایی و سبک تفکر درونی، و از بین سبک های فرزندپروری سبک فرزندپروری مقتدرانه دارای اثر مثبت و معناداری بر راهبردهای یادگیری بودند. سبک تفکر سلسله مراتبی دارای اثر منفی و معنادار بر مذهب بیرونی، و سبک تفکر بیرونی دارای اثر مثبت و معنادار بر مذهب درونی بودند. سبک فرزندپروری سهل گیرانه اثر مثبت و معناداری بر مذهب بیرونی داشت. همچنین مذهب درونی دارای اثر مثبت و معناداری بر راهبردهای یادگیری بود. نتایج غیرمستقیم مسیرها نشان داد که سبک تفکر بیرونی با واسطه گری مذهب درونی می تواند بر میزان راهبردهای یادگیری دانشجویان بیفزاید.
This research was conducted to explain the mediating role of religious orientations in the relationship between learning strategies and the perception of parenting styles and thinking styles. The research method is descriptive, of the correlation type, and the statistical population includes all the undergraduate female students of Ferdowsi University of Mashhad. Two hundred fifty students were selected by stratified random sampling, who filled out the parenting styles questionnaire of Baumrind (1967), religious orientation questionnaire of Allport and Feigen (1963), thinking styles questionnaire of Sternberg-Wagner (1992) and self-regulated learning strategies questionnaire of Pintrich and De Groot (1990). The result is as follows: the judicial thinking style and the internal thinking style - among thinking styles - and the authoritative parenting style - among parenting styles - had a positive and significant effect on learning strategies. Hierarchical thinking style had a negative and significant effect on external religion, and external thinking style had a positive and significant effect on internal religion. Permissive parenting style had a positive and significant effect on external religion. In addition, internal religion had a positive and significant effect on learning strategies. According to the indirect results of the paths, the external thinking style, with the mediation of internal religion, can increase the amount of students' learning strategies.
Machine summary:
روش پژوهش، توصيفي از نوع همبستگي است و جامعة آماري شامل تمام دانشجويان دختر مقطع کارشناسي دانشگاه فردوسي مشهد بوده است که با روش نمونهگيري تصادفي طبقهاي تعداد 250 دانشجو انتخاب شدند و پرسشنامة سبکهاي فرزندپروري بامريند (1967)، جهتگيري مذهبي آلپورت و فيگن (1963)، سبکهاي تفکر استرنبرگ و واگنر (1992) و پرسشنامة راهبردهاي يادگيري خودتنظيمي پينتريچ و ديگروت (1990) را تکميل کردند.
علوي لنگرودي و همکاران (1394) در پژوهشي به اين نتيجه رسيدند که بين جهتگيري مذهبي دروني و بيروني و سبک مقابلة مسئلهمدار و همچنين بين گرايش به تفکر انتقادي و سبک مسئلهمدار همبستگي مثبتي وجود دارد.
برسي پيشینة تحقيق نشان ميدهد که رابطة بين چهار متغير سبکهاي فرزندپروري، سبکهاي تفکر، جهتگيري مذهبي (دروني و بيروني) و راهبردهاي يادگيري بهصورت همزمان مطالعه نشده است و يک خلأ پژوهشي در اين زمينه وجود دارد.
بنابراين با عنايت به اهميت مسئلة جهتگيري مذهبي و نقش آن در همة ابعاد زندگي بشر، هدف و سؤال اصلي پژوهش حاضر بررسي اين موضوع است که آيا جهتگيري مذهبي در رابطة بين سبکهاي فرزندپروري و سبکهاي تفکر با راهبردهاي يادگيري نقش واسطهاي ايفا ميکند يا خير.
بهعبارتديگر، اين افراد نيز در پژوهشهاي خود به اين نتيجه رسيدند که بين رويکردهاي انگيزشي و سبکهاي تفکر، رابطة مثبت و معناداري وجود دارد (کديور و همکاران، 1389)؛ بهنظر ميرسد که آموزش سبکها و راهبردهاي يادگيري به دانشجويان، بهدليل وجود رابطه بين دو متغير ميتواند در پيشبرد اهداف آموزشي مؤثر باشد.