Abstract:
هر انسان عموما و هر سالک طریق عرفان به خصوص در مسیر ترقی و کمال پیوسته در میان دو حال امید و نا امیدی، ادبار و اقبال، خوف و رجا، تفرقه و جمع، بقا و فنا، قبض و بسط، مقام و حال و... در نوسان است. سالک آنگاه که به توان و داشتههای خود اعتماد میکند و میخواهد با اتکا به نیروی خود طریق کمال را بپیماید، دچارضعف و تفرقه و تردید میشود، اما هر گاه درطی این طریق مشمول عنایت و جذبة رحمانی حق میگردد، به یک چشم بر هم زدن تمام موانع و عقبه ها را درمی نوردد و «مکتب نرفته مساله آموز صد مدرس» میشود. این دو حال در متون عرفانی به ویژه مثنوی مولانا جلوه ها و نمودهایی دارد که این نوشتار به آن پرداخته است. در پایان این نتیجه حاصل شده که اساسا سالک نباید به داشتههای خود اعتماد کند، زیرا آنچه به ظاهر از پیشخود اندوخته آن هم از عنایات حق است، پس بهتر است در همه حال کار را به عنایت او رها کند تا به وصال حق نائل گردد.
Machine summary:
اما در آیاتی دیگر به این نکته برخورد میشود که انسان گمان نبرد که خودش کارها را انجام میدهد، این ارادﺓ خداست که موجب کسب موفقیت و رسیدن آدمي به قرب الهی میگردد؛ حتی قرآن تصریح دارد که آدمی هیچ گاه خود را پاک و مبّرا از گناه نشمرد؛ یعنی خود را و اعمال خود را صد در صد مقبول نداند خدا نپندارد، بلکه این خداست که « اَعلَمُ بِمَن أتّقی» (نجم:32)، داناترست به آن که پرهیزگارتر است، نتیجﺔ این دو برخورد این است که فرد هر قدر هم به نظر خود متقی و سنجیده کار باشد، در میان دو حال خوف و ترس از مردودی در پیشگاه او و رجا، امیدواری و قبولی او، حرکت کند و بیشتر امیدوار به لطف او باشد نه کردار خود.