Abstract:
صدرالمتألهین تجرّد را بر دو قسم مثالی و عقلی دانسته و ازاینرو ادله تجرّد نفس را به دو قسم تفکیک کرده است. در مقام اثبات تجرّد عقلی، تکیه صدرالمتألهین بر دلایلی است که بر ادراک کلّیات مبتنیاند. این ادله گرچه درست و قابل قبولند، امّا به نظر او شامل عموم نفوس انسانی نمیشوند. بخش دیگری از ادله اثبات تجرّد عقلی نفس، دلایلی از فیلسوفان پیشین است که در آنها سعی شده از طریق استقلال عقل از بدن و قوای بدنی، تجرّد قوه عاقله اثبات شود. بدین معنا که: از راه عدم بروز ناتوانیهای شناختی به موازات فرآیند پیر شدن بدن، یا با تکیه بر یکسان نبودن تأثیر تفکر بر نفس و بدن، و یا براساسِ استقلال برخی کارکردهای شناختی عقل از قوای بدنی، تجرد قوه عاقله انسان نتیجه گرفته شده است. حقیقت این است که این ادلّه علاوه بر اینکه از اثبات تجرّد عقلی نفس ناتوانند، بر فهم عرفی یا تجربی سدههای قبل استوارند و ازاینرو داوری نهایی درباره آنها منوط به بازتقریرشان براساس یافتههای علومِ شناختی است. البته دستکم برخی از این ادلّه میتوانند در اثبات تجرّد مثالی نفس بهکار آیند.
Mulla Sadra has categorized incorporeality into two types: imaginal incorporeality and intellectual incorporeality. Accordingly, he has differentiated the arguments for the incorporeality of the soul into two categories. In the context of proving intellectual incorporeality, Mulla Sadra relies on arguments grounded in the perception of universals. While these arguments are valid and acceptable, they do not apply universally to all human souls according to him.Another group of arguments for the intellectual incorporeality of the soul is presented by the previous philosophers. In these arguments, an attempt is made to prove the incorporeality of the faculty of reason through the independence of the intellect from the body and bodily faculties. This conclusion is made through different means such as: by negating the occurrence of cognitive disabilities concurrent with the aging process of the body, by relying on the unequal effects of thought on the soul and body, and by the independence of certain cognitive functions of the intellect from bodily faculties.The truth is that these arguments, apart from being inadequate in establishing the intellectual incorporeality of the soul, are rooted in the common understanding or experimental knowledge of previous centuries. Therefore, a final judgment regarding them depends on their reinterpretation based on the findings of cognitive sciences. However, some of these arguments can at least be applied in proving the imaginal incorporeality of the soul.
Machine summary:
گرچه همگی این ادلّه بهنحوی با تکیه بر ادراکات قوّه عاقله به اثبات تجرُّد عقلی نفس میپردازند، امّا تمرکز هر دلیل بر ویژگی خاصی در ناحیه ادراکات عقل است که بر همین اساس میتوان آنها را به شکل زیر دستهبندی کرد: / عمده ادلّه در قسم 8 و 9 میگنجد.
آری، اگر نفس را بر فرض عدم تجرُّد، نه خود بدن بلکه امری حالّ در بدن بدانیم، آنگاه جای این اشکال هست که عدم تجرُّد نفس به معنای اینهمان بودن آن با بدن نیست و در نتیجه نمیتوان مدعی شد اگر نفس مجرَّد نباشد، آنگاه مثلاً فعالیتی مانند تفکّر همچنانکه بدن را تضعیف میکند، نفس را نیز تضعیف خواهد کرد؛ چون معقول است که شیئی واحد سبب تأثیری مثبت در حالّ و تأثیری منفی در محلّ باشد (صدرالدین شیرازی، 1368، ج8، ص295).
استقلال کارکرد عقل از بدن برای اثبات اینکه عقل یا توانِ شناختی انسان و بهعبارت دیگر، نفس انسان در همه کارکردهای خود وابسته به بدن نیست، سه دلیل ذکر شده است که هر یک را جداگانه مورد بررسی قرار میدهیم.
اکنون ازآنجاکه علم حضوری ادراکی بیواسطه است، میتوان نتیجه گرفت که در ادراک صور ذهنی هیچگونه ابزار و واسطهای نقش ندارد و این دلیل متقنی است بر استقلال کارکرد عقل از بدن.
دلیل سوم بر اثبات استقلال کارکرد قوه عاقله از بدن به نظر میرسد ابزارمند نبودن برخی ادراکات عقل غیر قابل انکار است؛ زیرا بهطور کلّی درباره نقش بدن در ادراکات عقلی سه فرض متصور است: 1.