Abstract:
توجّه به تاریخ ادبیات و زندگینامهنویسی، با نگارش تذکرهها، بهویژه در دورۀ حکومت گورکانیان در هند، بیش از هر زمان دیگر بوده است. تذکرهنویسان از ابزار متعدّدی برای ارتقای جایگاه ادبی کتابهای خود و نشاندادن قدرتشان در خلق یک اثر ادبی استفاده میکردند. یکی از این ابزارها، قصّهها و روایات قصّهگونه است که دربارۀ شخصیتهای مطرح شکل گرفته است. برای درک و سنجش بهتر این روایات قصّهگونه و اینکه تا چه حد زبان این بخش از تذکرهها به ادبیات نزدیک میشود، نیاز به ابزاری چون بررسی برجستهسازیهای زبانی آن وجود دارد. بر اساس آنچه فرمالیستهای روسی مطرح کردهاند، آشناییزدایی از زبان معیار، موجب ایجاد متنی ادبی میشود و وسیلۀ آشناییزدایی، برجستهسازی زبانی به دو روش قاعدهافزایی و هنجارگریزی است. بیشک، قصّههای موجود در تذکرهها، بستری مناسب برای تثبیت موقعیت تذکرهنویسان بهعنوان ادیبی آگاه به ظرایف زبانی بوده و این مقاله در پی نشاندادن همین بخش ادبی در تذکرههاست.
Attention to literary history and biography through writing Tazkira (biographies), especially during the Mughal Empire's reign in India, has been more prominent than ever. Biographers employed various means to enhance their books' literary status and demonstrate their power in creating a literary work. One of these means is the use of stories and narratives about outstanding characters. In order to better understand these narratives and measure literariness of their language, it is required to use such means as the study of linguistic foregrounding. According to Russian formalists, standard language defamiliarization leads to the creation of a literary text, and the means of defamiliarization is the linguistic foregrounding in two ways; extra regularity and deviations. Undoubtedly, the stories in biographies have been a proper platform for establishing the biographers' position as a writer aware of linguistic subtleties. This article seeks to display such literariness in the biographies.
Machine summary:
بر اساس آنچه فرماليست هاي روسي مطرح کرده اند، آشناييزدايي از زبان معيار، موجب ايجاد متني ادبي ميشود و وسيلۀ آشناييزدايي، برجسته سازي زباني به دو روش قاعده افزايي و هنجارگريزي است .
با اينکه افراد زيادي دربارة برجسته سازي زبان ، مطالبي را بررسي و مدون کرده اند و مح قان بسياري نيز به پژوهش در تذکره ها پرداخته اند، هنوز هيچ مقاله و نوشته اي دربارة قصه هاي موجود در تذکره ها به چشم نخورده است و اين مقاله شايد بابي باشد براي توجه بيشتر به اندوخته هاي ادبي زبان و ادبيات فارسي.
استفاده از زبان ، به عنوان يکي از ابزارهايي که در عرصۀ هنر نيز کاربرد دارد، به دو شکل صورت ميگيرد: استفادة خودکار که براي مقاصدي چون بيان منظور مشخص و ارتباط با ديگري اســـت يا اســـتفادة ادبي و خاص از زبان که بيشـــتر از انتقال مفهوم و ارتباط ، خود زبان و نحوة بيان ، موضـــوعيت پيدا ميکند ( :٢٠١٤ ,Mukarovsky ٤٤-٤٣).
همچنان که در آثار تعليمي که تمام توجه نويسنده يا شاعر به معاني تعليمي اثر است ، اين معناانديشي باعث ميشود اثرآفرين به زبان متعارف نزديک شــده و در نتيجه ، قاعده هاي زباني به صــورت عادي خود در متن جاي گيرند؛ اما اگر منظور شاعر انتقال عاطفه با شد و معني در درجۀ دوم اهميت قرار گيرد، عادت زداييها و کم توجهي به بافت زباني بيشـــتر خواهد شـــد و چنانچه آفرينندة اثر تحت تأثير هيجانات شـديد عاطفي، دسـت به خلق اثر (به خصـوص 1.
در اين متن نيز وقتي نويســنده اين گونه بيان ميکند که به زجر بايد اخراج کرد و اين جمله با حذف مفعول «او» آمده ، در حقيقت ، نوعي هنجارگريزي نحوي صورت گرفته است .