Abstract:
در این نوشتار سعی می کنیم تا نشان دهیم که چارچوب روشی «ذات گرایی تاریخی» (نفی غربی و مفصل بندی خود به عنوان دیگری غربی) که مبنای مفهوم پردازی برخی محققان ایرانی از جغرافیای شرق در برابر جغرافیای غرب است، نتیجه ای جز بازتولید چرخه شوم چارچوب های نظری دوگانه «شرق شناسی» و «اروپامحوری» در تحلیل تمدنی ندارد. پرسش اساسی آن است که چطور در زمانه تسلط نظم تمدنی مدرنیته غربی، ما غیر غربیان می توانیم بر مبنای ویژگی های تاریخی و جغرافیایی خود سخن گفته، نظم تمدنی خود را مفصل بندی نماییم؟ فرضیه این پژوهش در پاسخ به این پرسش بنیادین، آن است که یک سوژه غیر غربی نمی تواند راه حل «دیگری» بودن نظم تمدنی مدرنیته غربی را در قالب «ذات گرایی تاریخی» پیش گیرد. استراتژی ذات گرایانه، فرجامی غیر از بازتولید همان مفردات شرق شناسی دانشگاهی غربی به عنوان ماهیت تاریخی شرقی ندارد. برعکس، یک سوژه غیر غربی، زمانی می تواند بر مبنای مفردات تاریخی و جغرافیایی جوامع خود، نظم تمدنی اش را شکل دهد که از یک میراث مشترک جهانی که پیونددهنده او با سوژه غربی است، در قالب یک «پیوندگرایی تاریخی» برای سخن گفتن استفاده کند. یافته های این مقاله نشان می دهد که «جامعه شناسی تطبیقی مبتنی بر تحلیل تمدنی» سامویل آیزنشتاد متاخر، کاربست پذیرترین نظریه برای بررسی این ادعاست. این نظریه، در عین حالی که از میراثی مشترک به عنوان «شرایط امکانی نظم تمدنی» در تاریخ جهانی سخن می گوید، بر کثرت گرایی «صورت بندی های متمایز نظم تمدنی» و فقدان یک نظم تمدنی هژمونیک در تاریخ جهانی که مدعی «مشروعیت» باشد، تاکید دارد. این نوشتار، چارچوب مفهومی «پیوندگرایی تاریخی» را جایگزین «ذات گرایی تاریخی» در کتاب «آسیا در برابر غرب» شایگان ارایه می دهد. منظور از «پیوندگرایی تاریخی»، بیان یک رابطه «تکاملی تک خطی» بین جوامع غربی با غیر غربی نیست که جوامع غیر غربی باید و لاجرم همان مسیر جوامع غربی را در مفصل بندی صورت بندی اجتماعی خود طی کنند؛ بلکه برعکس، «پیوندگرایی تاریخی» به دنبال یک «تاریخ جهانی بدون مرکز» است که غربی و غیر غربی بر مبنای یک میراث مشترک و پیوندگرایانه، هر یک بر مبنای مفردات تاریخی و جغرافیایی جوامع خود، به صورت مستقل سخن بگویند و صورت بندی های متمایز و متفاوتی از نظم تمدنی را در سطح تاریخ جوامع خود تولید کنند. به بیانی «پیوندگرایی تاریخی»، یک «وحدت در عین کثرت» است. روش این مقاله، تاریخ ایده ها یا تاریخ تفکر مبتنی بر رویکرد جامعه شناسی تطبیقی و روش گردآوری داده ها، رجوع به منابع اصیل نظریه پردازان نظم تمدنی است.
In this paper, we attempt to demonstrate that the theoretical framework of "Historical Essentialism" (negation of the West and articulation of oneself as the Western other) used by some Iranian researchers as the basis for the conceptualization of the contrast between the geography of the East against the geography of the West, results in no more than the reproduction of the evil cycle of the duality of "Orientalism" and "Eurocentrism" in civilizational analysis. The fundamental question is how, in the era of Western modernity's domination, can we, as non-Westerners, articulate our own civilization based on our historical and geographical characteristics? The hypothesis of this research is that a non-western subject as a solution cannot assume the role of being "other" of the western modernity's civilizational order in the form of "Historical Essentialism". The essentialist strategy has no solution other than reproducing the same vocabulary of Western academic Orientalism as the historical essence of the East. On the contrary, a non-western subject can form their civilizational order based on the historical and geographical vocabulary of their societies by using a common global heritage that connects them with the western subject, in the form of a "Historical Hybridity". The findings of this article show that the late works of Samuel Eisenstadt about "comparative sociology based on civilizational analysis" is the most applicable theory to investigate this claim. This theory, while acknowledging a shared heritage as "conditions of possibility for civilizational order" in world history, emphasizes pluralistic "articulations of civilizational order" and the absence of a hegemonic civilizational order in world history that could claim "legitimacy. " This paper presents the conceptual framework of "Historical Hybridity " as a replacement for "Historical Essentialism that is presented in Shayegan's "Asia versus the West". The meaning of "Historical Hybridity" is not to express a "unidirectional evolutionary" relationship between Western and non-Western societies, that non-Western societies must necessarily follow the same path as Western societies in the articulation of their social formations; Rather, on the contrary, it seeks a "global history without a center" in which Western and non-Western people could on the basis of a common and hybrid heritage, speak independently based on the historical and geographical singularities of their societies and produce different formations of civilizational order at the level their societies' history. In other words, "Historical Hybridity" is a "unity in diversity. " The method of this article involves the history of ideas or the history of thought based on the comparative sociology approach and data collection method is referring to the original sources of civilizational order theorists.
Machine summary:
مقدمه در عصر هژمونی نظم تمدنی مدرنیته غربی که مفردات تاریخی غـرب بـه بیـان آشـیس ناندی (١٩٨٣) در کتاب «دشمن صمیمی »، بر درون و برون، ذهنیت و عینیـت و بـدن و تفکر انسان غیر غربی به مثابه یک تمامیت حاکم شده و به گفتـه احمـد فردیـد، «صـدر تاریخ ما ذیل تاریخ غرب است »، آیا غیر غربی یا «فرودست میتوانـد سـخن بگویـد؟» آیـا بــرای او ممکــن اســت خــارج از مفــردات و گرامــر و دســتورزبانی کــه غــرب بــرای او مفهومپردازی کرده، بر مبنای مفردات تاریخی خود سخن بگوید و خـود را مفصـل بنـدی نماید؟ اسپیواک معتقد بود که غیر غربی به عنوان فرودست در این زمانه ، امکـانی بـرای سخن گفتن ندارد؛ چون اگر هم به عنوان فرودسـت بـر فرادسـتان کـه غربـیهـا باشـد، طغیان کند و بخواهد خارج از گرامر و مفردات غربی سخن بگویـد، بـا توسـل بـه آنچـه اسپیواک آن را «استراتژی ذاتگرایانه ١» مینامد، با نفی غربـی و مفصـل بنـدی خـود بـه عنوان دیگری غربی، در واقع نه تنها خود را از گرامر و دسـتورزبان غربـی خـارج نکـرده، بلکه برعکس در دام مفهومپردازی که غربی از او به عنوان دیگـری خـود کـرده، گرفتـار میشود.
چشم اندازهای دوگانه «اروپامحوری » و «شرقشناسی » برای فهمی انضمامی از پیش فرضهای دوگانۀ «شرقشناسی » و «اروپامحوری »، اشـاره مختصر به دو مفصل بندی متفاوت از دو فیلسوف نامدار غربـی مـیتوانـد راهگشـا باشـد: خوانش اروپامحوری که هانس بلـومنبرگ در کتـاب دورانسـاز خـود «مشـروعیت عصـر مدرن » از جغرافیای غرب به عنوان نظم تمدنی مدرنیته غربی ارائه میدهد که به واسـطه مفرده تاریخی خود یعنی «سکولاریسم » دارای مشروعیت برتری بر سایر نظم های تمـدنی است و مفصل بندیای که هگل در کتاب «عناصر فلسفه حق » از قلمروی جغرافیای شـرق بــه عنــوان جغرافیــای ســرزمینی مبتنــی بــر ساکرآلیســم (قدســی) برآمــده از روابــط پاتریمونیالیستی انجام داده است .