Abstract:
«قرائتپذیری دین» از مباحث مهم دینشناسی معاصر است که امروزه در ادبیات روشنفکری
از جایگاه ویژهای برخوردار میباشد. گونهی افراطی نظریه مذکور که امروزه برخی
نواندیشان مسلمان قایل به آن هستند، برگرفته از هرمنوتیک فلسفی با رویکردی گادامری
است. طبق این آموزه، با تأکید افراطی بر نقش پیشفرضها در تفسیر، متون دینی را به
گونههای متفاوت میتوان فهم و تفسیر کرد؛ چنانکه هر فهم و تفسیری نسبت به فهم و
تفسیر دیگر قابلیت ترجیح و صدق مطلق ندارد. از دیگر لوازم و پیامدهای قابل توجه
نظریهی فوق، عدم دستیابی به نیت مؤلف و درپی آن عدم تعین معنا و نسبیگرایی
میباشد. نوشتار حاضر در راستای نقد و بررسی نظریهی قرائتها، به مواردی از قبیل،
پارادوکسیکال بودن و تغایر با ایمان و ضرورتهای دین اشاره کرده و سرانجام نقد هرش،
آپل و هابرماس را بر تئوری گادامر مطرح میکند.
Having an important status in the intellectual literature، "the interpretability of religion" is a significant issue in the contemporary religious studies. The extremist type of this theory، clung to by some of the new Muslim thinkers، is based on Gadamerian approach to the philosophical hermeneutics. According to this approach، which emphasizes the role of presuppositions in interpretation، religious texts may be understood and interpreted in different ways، with none of the conceptions and interpretations having priority or absolute truth over the others. The other noteworthy implication of the theory is the impossibility of access to the intention of the author and، hence، the instability of meaning، which results in relativism. To evaluate and criticize the theory، the present paper refers to the theory's being paradoxical and incongruent with faith and the requirements of religion. Finally، the paper presents Hersh's، Apel's، and Habermas's criticism on Gadamer's theory.
Machine summary:
"قابل توجه است که هرمنوتیک پیش از هایدگر، یعنی هرمنوتیک ماقبل قرن بیستم، با وجود برخی نوآوریها و گشودن افقهای جدید در زمینه تفسیر متن، چالشی جدی در حوزهی تفکر دینی ایجاد نکرد؛ زیرا تمامی نحلههای هرمنوتیکی پیش از قرن بیستم، به درون مایهی اصلی روش سنتی و متداول فهم متن وفادار بودند و هر یک، از زاویهای در ترمیم و تنقیح این روش عام و مقبول میکوشیدند؛ اما هرمنوتیک فلسفی و مباحثی که تحت تأثیر آن در نقد ادبی و نشانهشناسی برانگیخته شد، زمینهای را فراهم آورد که روش رایج و مقبول فهم متن، دچار چالشهای جدی شود و در نتیجه معرفت دینی رایج، مورد تعرض قرار گیرد.
» (سروش، 1374: صص 282-281) روش صحیح فهم متن بر آن است که گرچه مفسر دارای افق معنایی و دیدگاههای فکری خاص خویش است، ولی هدف از تفسیر متن، دستیابی به افق معنایی مؤلف است و دخالت دادن ذهنیت مفسر، وصول به این هدف را دچار تیرگی و ابهام میکند.
» (سروش، 1377: ص191) نقد و بررسی اگر معنای متن دینی نامتعین است و مفسر و خوانندهی متن با معانی و برداشتهای بینهایت از متون دینی مواجه است، چه تضمینی وجود دارد که مفسر بتواند از معنای صحیح متن سخن بگوید؟ بر اساس نظریهی عدم تعین معنا، مفسر هیچ وقت توانایی وصول به معنای صادق از متن را ندارد و نمیتواند بین معنای درست و نادرست از متن، تفکیک و تمایز قائل شود."