Abstract:
یکی از مهمترین مباحثی که در دو دههء پایانی قرن بیستم،گذشته از دانشمندانی که در زمینهء علوم تجربی، فنون و صنایع مشغول به فعالیت هستند،اندیشمندان حوزهء فلسفه را نیز به جد به خود مشغول داشته است مسئله"طبیعت"و مباحث پیرامون"بحران محیط زیست" است.دایرهء توجه به این مباحث از محافل و مجامع حرفهای و تخصصی فراتر رفته و به دلیل اهمیت و پیوندی که با زندگی جوامع بشری،بلکه یکایک انسانها دارند مسئلهء روز گفتارهای عمومی،رسانههای گروهی و مجامع قانونگذاری و اجرایی در سطح ملی و بین المللی شده است،بگونهای که شاید بتوانیم هم صدا با سرگی مسکویچی مسئلهء طبیعت را معضل دوران ساز قرن بیستم بدانیم.
Machine summary:
"هدف از این کاوش تاریخی راهیابی برای رسیدن به پاسخ این پرسش است که آیا ما نیز با توجه به بحران محیط زیست ناشی از نزدیک به پنج سده فعالیت علمی و تکنیکی بشر همانند سر آغاز های این مسیر با یک انقلاب فلسفی در مبانی اندیشه و عملمان در قالب طبیعت روبرو نیستیم؟آیا میتوانیم به مدد تحلیل آنچه پشت سر نهادهایم به نگاهی درستتر دربارهء وضعیتی که در آن به سر میبریم و آیندهای که باید به سوی آن گام برداریم دست بیابیم؟ در دو دههء اخیر با این دید به سراغ تاریخ علم و فلسفهء جدید رفتهاند و ما حصل آن پژوهشهایی جالب و در خور تأمل بوده است.
با فرض پذیرش چیزی به نام"بحران طبیعت"85اینک میتوان پرسید که آیا هدفگذاری بیکن برای علم تجربی و تکنیک که همان رساندن بیشترین انسانها به بالاترین خوشبختی و همچنین تلقی او از خوشبختی به عنوان وفور و رفاه و ایمنی مادی،یک هدفگذاری ناسنجیده بوده و باید مورد تجدید نظر قرار بگیرد و یا صحت و ارزش این هدفگذاری همچنان به قوت خود باقی است و باید منشأ خطا را در"روشهای علمی"و راهبردهای علم و تکنیک جستجو کنیم و بار دیگر با اصلاح این روشها به اهداف درست بیکن تحقق بخشیم؟ آیا ناچار هستیم که از بینش"انسان مدارانه"در برخورد با طبیعت چشم بپوشیم و دست برداریم و با درک اینکه خود ما نیز جزئی از این طبیعت هستیم نگاهی "طبیعت مدارانه"95پیدا کنیم و برای طبیعت نیز "حقوق"ی قائل بشویم؟در این صورت ما چه دریافتی از "طبیعت"خواهیم داشت و چگونه میتوانیم برای این "طبیعت"،"حقوق"قائل بشویم؟به علاوه،اگر همهء این پرسشها،پرسش از"باید"ها و"نباید"هاست و در نهایت به انسان باز میگردد،آیا خود این نیز به منزلهء نوعی دیگری از اندیشه"انسان مدار"نیست و آیا میتوان اساسا بهگونهای دیگر اندیشید؟آیا بازگشت همهء این پرسشها به تصویر ما از"انسان"و"جایگاه او در عالم"06 نیست و از"انسانشناسی"ما برنمیخیزد؟و سرانجام آیا این"انسانشناسی"وظیفهء علم یا فلسفه است و نمیتوانیم از دریچه انسانشناسیهای دیگر،از جمله "انسانشناسی دینی"16کوشش کنیم تا راههای نوینی را برای درک و حل این مسئله بغایت پیچیده انسان امروز بیابیم؟ (65)- New Atlantis (75)- Salomo?s House (85)- Crisis of natwse (95)- Physiocentrism (06)-برگرفته از عنوان کتابی از ماکس شلر است."