Abstract:
متکلمان مسلمان در برابر قاعده «الواحد لایصدر عنه الا الواحد»، به دو دسته تقسیم
شدند. برخی که دارای گرایشهای فلسفی قویتر بودند، از این قاعده و یکی از نظریههای
نظام فیض دفاع کردند؛ برای نمونه خواجه نصیرالدین طوسی فیض را با زبان ریاضی و به
صورت نمادین تقریر کرده است. اما اکثریت متکلمان مسلمان با قاعده الواحد و
نظریههای ارائه شده درباره نظام فیض به مخالفت پرداختند. مخالفت گروه اخیر از دو
حیث روانشناختی - نظریههای ارائه شده درباره نظام فیض نافی قدرت مطلقه و اختیار
الهی هستند - و منطقی - تحلیل حکمای مشائی درباره اعتبارات مختلف در عقل اول و
نقش آنها در پیدایش کثرت نادرست است - قابل بررسی است.
Machine summary:
"مهمترین اشکالی که بر این نظریه وارد شده این است، جهاتی که فیلسوفان برای عقل اول و همچنین عقول بعدی ذکر کردهاند، جهات اعتباری است و این جهات اعتباری نمیتواند منشأ پیدایش موجودات حقیقی در عالم خارج شود و اگر این جهات امور حقیقی، و در واقع، موجودات متغایر باشند، این امر با قاعده الواحد سازگار نیست.
تحلیل روانشناختی اکثریت متکلمان بر این باور هستند که قاعده الواحد و نظریههای مختلف درباره نظام فیض، به نوعی مبین نفی قدرت مطلقه الهی هستند و با فعال ما یشاء بودن حضرت حق که در آیات و احادیث مختلف از آن سخن گفته شده، سازگار نیستند، زیرا حکیم یا عارف میگوید: از خداوند در مرحلهاول تنها یک موجود (عقل اول یا وجود منبسط یا هر عنوان دیگر) صادر میشود.
داوری ما بر فرض تمام بودن پاسخ خواجه نصیر باز اشکال فخر رازی به شکلی دیگر قابل طرح است و آنرا بدین شکل میتوان تقریر کرد: مشائیان در تبیین پیدایش کثیر از واحد، گاهی نظام فیض را به شکل ثنایی و گاهی به شکل ثلاثی یا رباعی تفسیر کردهاند؛ یعنی گاهی مثل فارابی از شش جهات کثرت در عقل اول، فقط دو عامل (تعقل ذات و تعقل مبدأ) و گاهی سه عامل (امکان، وجود و وجوب بالغیر) و گاهی چهار عامل (تعقل ماهیت، وجوب و وجودش و تعقل مبدأ) را در پیدایش کثیر دخیل دانستهاند.
اشکال دوم فخررازی بر ابنسینا فخررازی پنج عاملی (امکان، وجود، وجوب بالغیر، تعقل ذات و تعقل مبدأ) که در مجموع در تقریر اول و دوم شیخ، برای تبیین کثرت بیان شده است، هر کدام را به صورت جداگانه، نقادی کرده و میگوید: هیچ یک از این عوامل صلاحیت ندارند، موجب پیدایش کثرت در جهان هستی بشوند."