Abstract:
مقاله درصدد پاسخگویی به این پرسش اساسی است که درجه اعتقاد به منع اسراف در جامعه مورد مطالعه چه اندازه است؟ و در عمل چه اندازه به منع اسراف پایبند هستند؟ آیا رابطه معناداری بین متغیرهای ساختاری و زمینهای جامعه مورد مطالعه با میزان اعتقاد و میزان التزام به منع اسراف وجود دارد یا نه؟
روش مورد مطالعه، انجام پیمایش با نمونه 400 خانواری از مردم شهر یزد بوده که بهطور کامل بهصورت تصادفی انتخاب شده و اطلاعات با استفاده از ابزار پرسشنامه گردآوری شده است. نتیجه بهدست آمده حاکی است که حدود 57 درصد از خانوارهای مورد مطالعه بهطور کلی مرتکب اسراف در مصرف و مخارج مصرفی میشوند و هرچه میزان اعتقاد به منع اسراف کمتر میشود میزان اسراف افزایش مییابد. میزان اعتقاد و التزام به منع اسراف بهصورت رفتار مصرفی با برخی از متغیرهای ساختاری و زمینهای مانند جنس، سن، وضعیت تاهل، نوع شغل، میزان درآمد و میزان مخارج خانوار رابطه معنادار دارد.
In this paper we want to reply to the basic question of to what degree the society believes and faiths to non prodigality? Whether there is a significant relationship between structural variables and the society we study with the faith of adhering to non prodigality?
The methodology consist of survey study in a 400 families of Yazd city which selected quite randomly، and information gathered by questioner. The results show that about 57 percent of families in the survey committed prodigality in consumption and expenditures and the degree of faiths to non prodigality is very low and the more the unbelieveness، the more is prodigality. There is a significant relationship between the degree of faiths and adherence to non prodigality as a consumption behavior with some structural variables such as sex، age، marriage statute، the kind of job، income and consumption expenditure.
Machine summary:
تأثير اعتقاد به منع اسراف در مخارج مصرفي مطالعه موردي : شهر يزد * تاريخ دريافت : ١٣٨٦/١٠/٢٢ تاريخ تأييد: ١٣٨٦/١١/١٤ ** ميثم موسايي _____________________________________________________________________ چکيده مقاله درصدد پاسخگويي به اين پرسش اساسي است که درجه اعتقـاد بـه منـع اسـراف در جامعـه مورد مطالعه چه اندازه است ؟ و در عمل چه اندازه به منع اسراف پايبند هـستند؟ آيـا رابطـه معنـاداري بين متغيرهاي ساختاري و زمينه اي جامعه مورد مطالعه با ميـزان اعتقـاد و ميـزان التـزام بـه منـع اسـراف وجود دارد يا نه ؟ روش مورد مطالعه ، انجام پيمايش با نمونه ٤٠٠ خانواري از مردم شهر يزد بوده که بـه طـور کامـل به صورت تصادفي انتخاب شده و اطلاعات با استفاده از ابزار پرسشنامه گردآوري شـده اسـت .
نتيجـه به دست آمده حاکي است که حـدود ٥٧ درصـد از خانوارهـاي مـورد مطالعـه بـه طـور کلـي مرتکـب اسراف در مصرف و مخارج مصرفي ميشوند و هرچه ميزان اعتقاد به منع اسراف کمتر ميشود ميزان * اين مقاله از طرح تحقيقاتي مصوب معاونت پژوهشي دانشکده علوم اجتماعي دانشگاه تهران که با بودجه دانشگاه تأمين شده استخراج شده است .
آنچه به طور اجمال از معناي اسراف از مجموع روايت ها استنباط مي شود اين اسـت کـه هرگونه مصرفي که به صورت آشکار و عرفاً از حد متعارف و شأن فرد بيشتر باشد اسـراف نام دارد و نتيجه آن ، اتلاف منابع و فقر در جامعه است .
از لحاظ درجه اعتقاد نيز ٥٧/٨ درصد التزام به منع اسـراف ندارنـد، تفـصيل نتيجه هاي اين بررسي در جدول هـاي ١٠ و ١١ درج شـده اسـت کـه در ذيـل بـه صـورت مختصر اشاره مي شود: ١.