Abstract:
تفسیر المیزان از جمله تفاسیر ارزشمند قرآن در قرن چهاردهم هجری است که مؤلف آن در کنار روش تفسیر قرآن به قرآن و ارائه بحثهای متنوع اعتقادی،اخلاقی، اجتماعی و...از روایات وارده در منابع حدیثی شیعه و سنی نیز استفاده وافر کرده است. با آنکه علامه طباطبایی معتقد به استقلال قرآن در دلالت بر مفاهیم خود بوده و به دفعات بر استغنای قرآن از غیر خود از جمله روایات تأکید میکند،با این وجود وی کوشیده است تا به نحو معقول بین«تفسیر قرآن به قرآن»و«بهرهگیری از روایات در تفسیر آیات»را جمع کند که این مقاله درصدد تبیین این موضوع و نشان دادن دیدگاه علامه طباطبایی به حدیث و نوع تعامل این دانشمند با روایات تفسیری است.
Machine summary:
"این موضوع زماننی اهمیت مییابد که در نظر گیریم روش علامه در تفسیر المیزان،روش قرآن به قرآن برده و این دانشمند راه به فهم قرآن را برای طالبان آن مسدود نمیداند بلکه معتقد است که قرآن خود هدایتگر انسان به سوی معانی و مفاهیم خویش است و در تبیین مقاصد خود نیاز به راه دیگر ندارد به این صورت که:«فالحق ان الطریق الی فهم القرآن الکریم غیر مسدود،و ان البیان الالهی و الذکر الحکیم بنفسه هو الطریق الهادی الی نفسه،ای انه لا یحتاج فی تبیین مقاصده الی طریق،فکیف یتصور ان یکون الکتاب الذی عرفه الله تعالی بانه هدی و انه نور و انه تبیان کل شی مفتقرا الی هاد غیره و مستنیرا بنور غیره و مبینا بامر غیره؟»(همو،المیزان،68/3 و نیز رک به 5/1 و 6،8 و 9) با چنین صراحتی که نفی نیاز قرآن به عوامل غیر از خودش در تفسیر المیزان مشاهده میگردد،حدیث در این تفسیر چه کاربردی دارد؟و به چه دلیل علامه طباطبایی در تفسیر خود شمار معتنابهی از روایات تفسیری منقول از شیعه و سنی را نقل کرده است؟پاسخ این سؤال از توجه به سخنان صاحب المیزان و نیز تأمل در مطاوی این تفسیر به دست میآید.
علامه در جای دیگر ضمن اعلام حجیت بیان پیامبر(ص)در تبیین قرآن،محدودهء تفسیر پیامبر(ص) را مطلق دانسته و دیدگاه کسانی که این شأن نبوی را تنها در توضیح متشابهات و بیان اسرار کلام خدا و به طور کلی تأویل آیات دانستهاند،رد میکند،ضمن آنکه با استناد به حدیث متواتر ثقلین بیان اهل بیت(ع)را نیز ملحق به بیان پیامبر(ص)میداند(همو، المیزان،162/41) به این ترتیب علامه طباطبایی ضرورت تبیین قرآن به وسیله روایات را مورد تأکید قرار داده و این موضوع را در سه حوزهء،احکام عبادی،قصص قرآن و جزئیات معاد ضروری میداند،اما در همین بحث نیز تلاش میکند که مبانی خود را در تفسیر-یعنی استقلال قرآن در دلالت بر مفاهیم آن-حتی الامکان حفظ کند لذا مینویسد:«نقش پیامبر(ص)در مقام این تبیین نقش تعلیم است در حدی که شاگرد و مخاطب قرآن متوجه برخی از جزئیات آنهم در موارد دشوار گردد و ضورتا به معنای غیر قابل فهم بودن آیات قرآن حتی در حوزههای یاد شده نیست."