Abstract:
صحیفهی سجادیه،به نام زبور آل محمد علیهم السلام موسوم گشته است.در نوشتار حاضر،این دو زبور از چند جهت به مقایسه و تطبیق عرفانی و سلوکی درآمدهاند. 1)از جنبهی عنصر شوریدگی؛ 2)عنصر عجز و ناتوانی؛ 3)احساس گناه؛ 4)عنصر خوف و خشیت. همهی این عناصر،بهطور مشترک در زبورین رخ مینمایند و انسان را به وادی شوریدگی،عجز و احساس گناه و خوف و خشیتی صادقانه میکشانند. هردو،پردازندهی روح و تکاملبخش انسانند.اشتیاق و رغبت،زادهی این دو زبور است.عنصر اطاعت و سازش ناپذیری با دشمن نیز در هردو زبور، رخ نمودهاندو اوج خاکساری را در برابر معبود،در دل برمینشانند.هردو مبتنی بر توکل و خضوعند و مبتنی بر صمیمیت عارفانه،که بهرهور از خود را به این وادی میکشانند.نیایش،گوهر دین است،که به نام نام بردار شده است.در متون دینی،به دو متن شورانگیز برمیخوریم؛یکی زبور داود و دیگری صحیفهی سجادیه. داود،جوانی خوشسیما،دارای مهارتی بالا در نواختن بربط است که حسادت شائول را برمیانگیزد.او قهرمان راستی،کرامت و زیبایی است.در قرآن مجید،به مناسبتهای مختلفی نام وی برده شده و دربارهی او سخن رفته است.کتاب وی زبور است،که خدای متعال به وی کرامت فرموده است.زبور داود،حاوی نیایشهای عارفانه و صادقانه است که حکایتگر روحی واصل میباشد.
Machine summary:
"درمیان متون دینی در ادیان الهی،که مشحون از نیایشهای زیبا و دلانگیز است،به دو متن شورانگیز برمیخوریم که تصویر زیباترین و پرشورترین گفتگوی بندهای با خداوند است؛یکی زبور داود علیه السلام است،که در حقیقت سرودههای عاشقانهی یک پیامبر الهی میباشد،و یدگر زبور آل محمد علیهم السلام، صحیفهی سجادیه،صحیفهی امام عاشقان و دلدادگان الهی است.
این شناخت به مرحلهای میرسد که بنده خود را هیچ میشمارد و به قول مولوی: پر کاهم در مصاف تندباد خود نمیدانم کجا خواهم فتاد زیر چوگانهای حکم کان فکان میدوم اندر مکان و لامکان امام علیه السلام نیز با چنین شناختی از خداوند میفرماید:«نتوانم از فرمانت سرپیچم و مقدورم نیست که ارادهی تو را نپذیرم و رضای تو را نخواهم.
اوج خاکساری و شرمساری یک بندهی عارف در درگاه خداوند رحمتگر و مهربان فقرهای از دعایی است که امام علیه السلام در آنچنین فرموده است: «پروردگارا!اگر آنچنان بگریم که مژههایم دانهدانه فرو ریزند،اگر آنسان فریاد کشم که گلوی من از فریاد فرو ماند،اگر تا آنجا به درگاه تو برپای بمانم که پاهایم بخشکد،اگر در برابر عظمت و جلال تو آنقدر به رکوع شوم که مهرهی پشتم بشکند،اگر به درگاه تو آنقدر در سجده بمانم که چشمانم از حدقه بیرون آیند،اگر تا زندهام بهجای نان،خاک بخورم و به عوض آب،خاکستر بنوشم،و همچنان ذکر تو گویم و به فکر تو باشم باز هم حیا میکنم که سر به سوی آسمانها بردارم،زیرا میدانم که هنوز شایستهی مغفرت و عفو تو نیستم(همان)."