Abstract:
در جهان پرتنوع و متکثر فرهنگی، برای درک متقابل و نزدیکی افق های فکری به یکدیگر گفت وگو امری ضروری به نظر می رسد.
نویسنده در تشریح امکان یا امتناع گفت وگو در پرتو رهیافت های نظری “مدرنیته”، “پست مدرنیته” و “هرمنوتیک” با طرح این پرسش که آیا انسان های متعلق به فرهنگ ها و تمدن های گوناگون می توانند با یکدیگر وارد گفت وگو شوند؟ بر این باور است که در یک سر این طیف، نگرش کل گرایانه مدرنیستی قرار دارد که با اعتقاد به یگانه بودن فرد و وجود ارزش های جهانشمول و عام بشری، نهایتا حکم به یکسان سازی فرهنگ ها و سنن همه ملل براساس معیارها و موازین خرد غربی می دهد و در سر دیگر این طیف، نگرش نسبی گرایانه پست مدرنیستی وجود دارد که با اشاره به نسبی بودن مفاهیم حقیقت و واقعیت و انکار وجود ارزش های جهانشمول، امکان گفت وگوی بین فرهنگ ها را نفی کرده و حکم به یکتا انگاری و غیرقابل مقایسه بودن فرهنگ ها و سنن می دهد.
وی در این مقاله، از مجموعه مباحث مربوط به این حوزه، به بحث پیرامون دو رهیافت خرد آیینی یا کل گرایی سنت غربی و نسبی گرایی پست مدرنیستی خواهد پرداخت.
Machine summary:
"نویسنده در تشریح امکان یا امتناع گفتوگو در پرتو رهیافتهاینظری''مدرنیته''،''پستمدرنیته''و''هرمنوتیک''با طرح این پرسش کهآیا نسانهای متعلق به فرهنگها و تمدنهای گوناگون میتوانند بایکدیگر وارد گفتوگو شوند؟بر این باور است که در یک سر این طیف،نگرش کلگرایانه مدرنیستی قرار دارد که با اعتقاد به یگانه بودن فرد ووجود ارزشهای جهانشمول و عام بشری،نهایتا حکم به یکسانسازیفرهنگها و سنن همه ملل براساس معیارها و موازین خرد غربیمیدهد و در سر دیگر این طیف،نگرش نسبیگرایانه پستمدرنیستیوجود دارد که با اشاره به نسبی بودن مفاهیم حقیقت و واقعیت و انکاروجود ارزشهای جهانشمول،امکان گفتوگوی بین فرهنگها را نفیکرده و حکم به یکتاانگاری و غیر قابل مقایسه بودن فرهنگها و سننمیدهد.
''هابرماس''در سال 1995 به هنگام دریافت جایزه کارل یاسپرس در سخنانی تحتعنوان رابطۀ بین فرهنگها چنین میگوید: «به این پرسش بنیادی که آیا انسانهای متعلق به فرهنگهای گوناگون،اساسا میتوانند زمینۀ مشترکی برای تفاهم داشته باشند و اگر آری،اینمبنای مشترک جهانشمول و پیونددهنده چه خواهد بود،تاکنون چند پاسخمتفاوت داده شده است: 1-از یک طرف کلگرایی حق به جانب سنت غریب است که نقطۀعزیمت خود را یگانه بودن خرد فطری در همۀ انسانها میداند و بدیندلیل،معیارها و موازین علم و فلسفه(غربی)را چراغ راهنمایی تلقیمیکند که در پرتو آن میتوان آنچه را که اعتبار عقلایی دارد با اطمینانکامل تعبیر و تفسیر کرد.
تجربه تاریخی ثابت کرد که غرب باید هوسادغام و جذب فرهنگ و عقاید دیگر در فرهنگ خود را از سر به در کند و اصل تکثر وتنوع فرهنگی را بپذیرد و به این واقعیت اذعان نماید که زندگی از منظرهای گوناگون،معانی گوناگون پیدا میکند و رد کورکورانۀ تمام آن چیزهایی که از آن او نیست،نوعیجاهلیت و تکبر است."