Abstract:
این مقاله در دو بخش ارائه میشود.پس از طرح چند پیش انگاشت برای ورود به بحث اصلی،در بخش نخست، پس از طرح دوگانه متمایز عکس و همچنین انواع نگاه در عکاسی،نشانهشناسی عکس به عنوان یک روش خوانش متن درون رویکرد ساختارگرا معرفی میشود و مهمترین استراتژیها و روشهای این روش(مانند جانشینی/همنشینی،تقابلهای قطبی،ارجاع مستقیم و ضمنی،روایت این جهت)توضیح داده میشود.در بخش دوم،براساس نگاه نشانهشناسی ساختگرای مطرح شده به طرح روشی نوتر با عنوان واسازی،یا به تعبیر نگارنده،نشانهشناسی پسا ساختارگرا پرداخته میشود.در این نوشتار بهویژه به نظریات نظریهپرداز ادبی، هنری و فرهنگی رولان بارت پرداخته خواهد شد.با اشاره به نوشتههای مختلف بارت در زمینه عکاسی برآنم که نشان دهم چگونه نوشتههای او از نگاهی ساختگرا در آغاز به نگاهی واساز در آخرین اثرش اتاق روش دگرگون میشود.در این بخش به استراتژیهای خوانشی مانند غیاب مدلول،بیتکلیفی معنی،مرگ و دلالت تصویری، آرایه،بینا متینت،ضد روایت،چند معنایی و عناصر استودیوم و پانکتوم در نظریه بارت اشاره خواهد شد.آثار تصویری که برای بررسی در این مقاله استفاده شدهاند، عکسهای عکاسانی ایرانی هستند که آثارشان در نمایشگاه پنجرههای نقرهای؛برگزیده آثار عکاسان معاصر ایران:17 نگاه در موزه هنرهای معاصر تهران در خردادماه سال 1358 به نمایش گذاشته شد.
Machine summary:
"این منظره برای من زیباترین و غمانگیزترین منظره در جهان است.
قرار است بگوییم چگونه این المانها را کنار هم گذاشته و
پیش انگاشت سوم این است که چگونه عکسهایی که بدون
یا گالری قرار بگیرد؟یک پاسخ ممکن است این باشد
آسمان را انگار دیوار بریده است و در عکس دیگر
اثر سعید صادقی(تصویر شمارهء 1)است.
این حال سرباز از پنجره به بیرون خم شده است(حرکت
مهم این است که متنی با ساختار زبانی درونی
عکس با واقعیت چیست؟همانطور که پیش از این مطرح
که عکس ثبت واقعیت است.
یک عکس متنی است با ساختار و منطق زبانی خود که
عکس در این میان،نشانهای از واقعیتی است که دیگر
بهویژه در این نکته نهفته است که عکاس به بیننده انگار
قدرت خواننده/تماشاچی عکس است.
گونهای کلام محوری در عکس است.
فرض شده است که عکس هم مانند متون کلامی انگار
میآید،درپی رد این نگاه است.
حال سؤال این است که آیا این
حقیقت این است که عکس یک شاهد
که عکس گرفته شده است و این لحظه گذشته است.
چیزهای دیگری خارج از این متن بوده است که عکاس
این عکسها خود عکس است:یعنی در واقع،عنصر
اصلی درون عکسها یک عکس است.
خود عکس هم نوعی شاخه است.
است و عکس هم خود شاخه.
این ماهی هم زنده است و هم مرده و به همین تعبیر خود
نهایت چیزی که از عکس باقی میماند،مرگ است.
که پیش از این اشاره شد در عکس آلفرد یعقوبزاده
عکس،نمونهء دیگری از این رابطهء بینامتنی است.
است که هنگام فهم متن با خود به درون عکس میآورد."