Abstract:
مقاله پیش رو در صدد است به عرصه روش شناسی مطلوب و جامع فلسفه هستی شناختی و متافیزیک به مفهوم فلسفی آن دریچه ای بگشاید. از همین روی نخست به کشف تحولات و سرگذشت تاریخی – تطبیقی آن در تفکر اسلامی و غربی می پردازد و پس از آن به تبیین اصول و ارکان نظریه «روش شناسی جامع دانش متافیزیک و فلسفه» همت می گمارد و چون تحولات تاریخی یاد شده غالبا در ضمن تعامل متافیزیک با علوم تجربی بوده است، این پیوند و همبستگی تاریخی نیزبه طور فشرده مورد اشاره قرار می گیرد.
Machine summary:
"این گونه از گرایش متافیزیکی از آن جهت که در فلسفه خود، وجود انسان را موضوع قرار میدهد با متافیزیک سنتی که« مطلق هستی» را به طور کلی موضوع بررسی خود میداند مخالف است و از آن جهت که پرسش اساسی و دغدغه اصلی فلسفه را وجود میداند، فلسفههای معرفتی مانند فلسفه های حسی، عقلی، و کانتی را نوعی غفلت و انحراف تلقی میکند.
این روش در متافیزیک فلسفی بسیار ارزشمند و قابل تعمق است، ولی چنان که روشن است روش تحلیل معرفتی، پدیدار شناختی وهرمنوتیک و راهبردهایی چون در جهان بودگی، زمان مندی، زبان مندی وانسان گرایی در روش هایدگر واصل لزوم پیوند با علوم تجربی – انسانی مطرح در دیگر روشها در دو روش یاد شده یا به کلی غایب و یا کمرنگ هستند.
اصول روش شناختی مطلوب متافیزیک فلسفی عبارتند از: 1- لزوم حفظ استقلال شاخه های متافیزیک: چنانکه روشن است کانت فلسفه خاص متافیزیک را به معرفت شناسی تجربی یا فلسفه علوم تجربی بازگرداند و هویت دانش متافیزیک هستی شناختی را منکر شد.
(نک، شریعتمداری: 1373، 56-62 و نیز برای توضیح بیشتر، نک، شریعتمداری: 1367، 19 – 21) بنابراین، متافیزیک علی رغم استقلال و تمایز از سایر علوم، در روش شناسی یا فرایند عمومی تحقیق علمی به طور کامل با علوم تجربی، انسانی ودینی همبستگی دارد؛ یعنی در فلسفه و متافیزیک نیز باید ابتدا پیش نیازهای معرفتی یا شناخت های پایه مورد اصلاح و بازشناسی قرار گیرند."