Abstract:
شعر بدان جهت که جنبههای شخصی،احساسی و تجملی بر آن غالب است،به عنوان منبع و عامل درآمد،نمیتواند چندان مؤثر واقع شود.بدین جهت شاعر برای امرار معاش و حفظ هنر خویش،به صاحبان قدرت و ثروت روی میآورد.تحریک احساسات،ممدوح،که با بخشش وی نسبت مستقیم دارد،به جز از طریق غلو در اوصاف او و یا حتی اثبات و تأیید برخی خصال برای وی،که در او متصور نیست، ممکن نگردد و این نه با اسلام،که با هر دین آسمانی و جهان شمول و حتی سنتها، قوانین و مقررات بشری که برپایهء دوستی،صداقت و سازندگی بنا شدهاند،هماهنگی و همخوانی ندارد.نگارنده در این مقاله کوشیده است تا ضمن اشاره به مدایح نبوی در صدر اسلام،آن زمان که ایمان چنان قلبهای مؤمنان را فرا گرفته بود که جایی برای دروغ و تصاویر غیرواقعی باقی ننهاده بود،مضامین آنها را با مفاهیم مدحیههای رسول(ص)در دورههای بعد مقایسهای کوتاه و مختصر نماید،باشد که چراغی،هرچند کمفروغ،برای مداحان دیگر عصرها و نسلها گردد،تا از دروغ، غلو و مبالغه بپرهیزند و راستی را سرلوحهء هنر خویش سازند.
There are many poets in Arabic and Persian territories that have praised the prophet Mohammad (S.A.) in many aspects while none of the praise can be observed in Koran. In this essay I am going first، to introduce some of descriptions which are available in Arabic and Persian poems and compare their content with what is narrated in Koran about the prophet Mohammad and see why the Muslim poets have attributed to the prophet، traits that have not been mentioned in Koran.
Machine summary:
"مهمتر از همه،چگونه نبی اسلام پرتو همهء انوار معرفی میشود،درحالیکه خداوند از خویش به عنوان نور همه آسمانها و زمین یاد میکند؟و چگونه از رسول ما به «کلیم»یاد میکند،حال آنکه موسی،به تصریح قرآن(سورهء نساء،آیهء 361)،یگانه پیامبری بود که بدین نام خوانده شد؟ به سراغ شاعری دیگر میرویم که بدون توجه به آیات صریح قرآن و احادیث و سیرهء نبوی،پس از آنکه همهء آسمانها و زمین را جایگاه ویژه و اختصاصی پیامبر میداند و چهرهء او را تشبیه به ماه میسازد-درحالیکه در روایت آمده است که: عربی بر جمعی از مسلمانان،که رسول(ص)نیز در میان ایشان بود،وارد شد و بدان جهت که آنان همه،در قامت،پوشش،رنگ چهره و کلام،از تفاوت عمدهای با یکدیگر برخوردار نبودند،وی،پیامبر را نشناخت و سراغش را گرفت-و با تکیه بر حدیثی قدسی،خلقت و در نتیجه نبوت پیامبر اسلام را نیز،سابق بر خلقت آدم میداند (جمال الدین عبد الرزاق،دیوان،ص:581): چرخ ار چه رفیع،خاک پایت عقل ار چه بزرگ،طفل راهت جبریل مقیم آستانت افلاک،حریم بارگاهت خورده است قدر ز روی تعظیم سوگند به روی همچو ماهت و حتی از آن هم جلوتر میرود و سبب پیدایش افلاک را وجود آن حضرت میپندارد(همان،ص 781): در عهد نبوت تو آدم پوشیده هنوز خرقه در خاک نقش صفحات رایت تو لولاک لما خلقت الافلاک اگر این امر،برای معتقدان و پیروان اسلام در گذشته قابل پذیرش بود،روشنفکر مسلمان مؤمن امروز را،که میداند کائنات را نه ابتدایی برایش توان تصور کرد و نه انتهایی،هرگز مجاب و قانع نخواهد ساخت."