Abstract:
ارسطو به هنگام بررسی ویژگی های قوه ناطقه، به دلیل مواجه بودن با دو اصل از اصول خود، به عقلی به نام «عقل فعال» روی می آورد. ابهام ناشی از اختصاروی در بیان ماهیت و جایگاه عقل فعال و عدم بهره گیری از تنوع در اصطلاحات، تفاسیر مختلف و گاه معارضی را از سوی مفسران سبب می گردد، به گونه ای که عقده وی نسبت به جایگاه واقعی عقل فعال، در هاله ای از ابهام باقی می ماند. اما با نگرشی تحلیلی به کلیه احتمالات ممکن در خصوص جایگاه عقل فعال و تکیه بر متون و مبانی ارسطو، می توان تنها یک احتمال را با آرا ارسطو سازگارتر دانست. بر پایه این تفسیر ارسطو سه عقل را در نظر دارد: عقل فعال بیرون از نفس انسان؛ عقل فعال (بالفعل) درون نفس انسان و عقل منفعل که دو مورد اخیر با هم متحدند و جنبه های فعلی و امکانی حقیقت واحدی را تشکیل می دهند. پذیرش این تفسیر علاوه بر جمع میان تفاسیر مختلف، می تواند به یک نزاع مهم تاریخی پایان بخشد.
Machine summary:
3,4, 429a, 18-19) چنانکه از بیان ارسطو برمیآید، به دنبال پذیرش انفعالناپذیری قوه ناطقه، با یک پرسش اساسی مواجه میشود: اگر قوه ناطقه انفعالناپذیر است، پس چگونه چیزی را تعقل میکند در حالی که تعقل، خود نوعی انفعال است؟ ارسطو به منظور پاسخ به این پرسش، دو نوع انفعال را در نظر میگیرد و میگوید: «لفظ انفعال، لفظی نیست که دارای معنی واحدی باشد، بلکه به یک معنی، نوعی از فساد و تباهی است که تحت تأثیر شیء متضاد، حاصل میشود، و به معنی دیگر عبارت از حفظ شیء بالقوه، به وسیله شیء بالفعلی است که مشابه با آن است، مانند شباهت قوه و فعل» ؛(Ibid.
active reason passive بنابراین میتوان گفت عقل فعال با به فعلیت درآوردن صورت معقول بالقوه و نیز به فعلیت درآوردن عقل منفعل که به واسطه صورت معقول بالفعل فعلیت مییابد، سبب اتحاد میان صورت معقول بالفعل و عقل بالفعل، و در نهایت حصول شناخت میشود، و به همین دلیل است که ارسطو تأکید میکند: «بدون عقل فعال هیچ چیز نمیاندیشداین عبارت که آخرین عبارت فصل میباشد، توسط مفسران به چهار صورت تفسیر گردیده است، اما به نظر میرسد این تعبیر ارجح باشد.
هر چند برخی از ویژگیهای پیشگفته برای عقل فعال (در آثار ارسطو) میتواند به گونهای مؤید این احتمال به شمار آید، از جمله فعلیت محض بودن عقل فعال و پیوسته اندیشیدن و انفعالناپذیر بودن آن در مقابل بالقوه بودن عقل منفعل و پیوسته نیندیشیدن و انفعالپذیر بودن آن 4 ، اما به نظر میرسد با مبانی ارسطو ناسازگار است، زیرا ارسطو شناخت را یک عمل بسیط و انقسامناپذیر میداند، و نیز وجود دو صورت متفاوت برای ماده واحد را نمیپذیرد.