Abstract:
«اصالت وجود»یکی از بنیادیترین و اساسیترین ابتکارات صدر المتألهین است که بسیاری از مباحث فلسفی تحت تأثیر آن رنگ دیگری به خود گرفته است. با همه وضوح این مسأله در نزد ارباب حکمت متعالیه،گاه تقریرهایی نامشهور از اصالت وجود ارائه میشود.آنچه این تفاسیر در باب«ماهیت» میگویند.طیفی است از«سراب محض»بودن تا«عینیت». براساس تقریر نامشهور از اصالت وجود،همچنانکه وجود اصالت و تحقق دارد.ماهیت نیز عینیت دارد،ولی ماهیت به نفس وجود،عینیت پیدا کرده و به یک مصداق واحد موجودند.قائل این قول1معتقد است که این تفسیر،مراد و مرضی صدر المتألهین است. در این مقاله برآنیم تا با بیان تفصیلی محل نزاع،مراد صدر المتألهین را روشن کرده و ادله و براهین مختلف تقریر مشهور را نقد و بررسی کنیم.
The principlility of existence is one of the most fundamental innovations of Mulla Sadra، which in turn influenced lots of philosophical subjects.
Although it is clear and articulated for the metaphysicians of Hikmat al-Mutaalia، sometimes there are some obscure interpretations of the principally of existence according to which the quiddity varies from "pure mirage" to "real thing".
According to the obscure interpretation of the principality of existence، quiddity is as real as existence، but quddity is not "existence" by itself، but by existence and they both exist as a single instance of being. Those who believe in this interpretation، ascribe it to Mulla Sadra.
In this paper by articulating the discussion I am going to explain and clarify the exact intention of Mulla Sadra and criticize the arguments and proofs of the dominant interpretation.
Machine summary:
"حال پرسش این است که چه مانعی دارد یک شیء واحد مصداق حقیقی دو مفهوم متباین وجود و ماهیت باشد؟به عبارت دیگر،چرا از بین فروض مطرح شده،قائلان به اصالت وجود یا ماهیت تحقق عینی وجود و ماهیت به مصداق واحد و بسیط را نپذیرفتهاند و صرفا معتقد شدهاند که اگر مصداق یک مفهوم اصیل باشد،مفهوم دیگر اعتباری است و بالعرض موجود است؟ به نظر ایشان،علت این امر آن است که آنها یک مقدمه را مفروغ عنه فرض کردهاند (گرچه به آن تصریح نکردهاند،ارتکازا به آن معتقد بودهاند)،در نتیجه،فرض فوق را انتخاب نکردهاند.
محل نزاع در این است که مصادیق و معنون هریک از این دو مفهوم در خارج،چه ارتباطی باهم دارند؟آیا ارتباط و نسبت بین ای دو به نحو ارتباط دو شیء متحصل است یا ارتباط یک شیءمتحصل و لا متحصل،یا این که مصداق هریک از این دو مفهوم در خارج عین همدیگر میباشند؟به عبارت دیگر،چیستی و هستی در خارج،یک واقعیت بسیط است که در ذهن تکثر پیدا میکند یا خیر؟ با توجه به فروض مطرح شده در بالا،با اندک دقتی روشن میشود که هریک از آنها همان فروض مطرح شده در محل تحریر نزاع اصالت وجود است که البته با پذیرش اصل وجود واقعیت،یکی از فروض مطرح نگردیده است.
رابعا:همانطور که خود ایشان اقرار کردهاند،این تفسیر از اصالت وجود و اعتباریت ماهیت چیزی نیست جز همان نظر مشائین در«وجود کلی طبیعی در خارج»مبنی بر اینکه کلی طبیعی با وجود شخص و هویت آن،حقیقتا و بالذات در خارج موجود است،در حالی که صدر المتألهین این نظریه را صریحا مردود اعلام میکند(71،ج:1،صص:2 421)."