Abstract:
یکی از مباحث نو در محافل علمی و غیر علمی در ایران امروز، بحث درباره بومی سازی علوم به ویژه علوم انسانی در جامعه دینی و اسلامی است. بدیهی است یکی از مسائل پیرامون بومی سازی علوم، ارائه فهم و معنای درست از اصطلاح «بومی ساختن» در عبارت مذکور است. مقاله حاضر ضمن ارائه برداشت و فهم مشخص از بومی سازی علوم، به مبانی هستی شناختی و انسان شناختی فرایند بومی شدن علوم انسانی می پردازد. تلاش شده تا ضمن تفکیک و تمایز میان انواع هستی شناسی و انسان شناسی، جایگاه و نقش هستی شناسی و انسان شناسی دینی در بومی شدن علوم انسانی، تحلیل و تبیین شود. در این رابطه، استدلال خواهد شد که بومی شدن علوم به معنای تطهیر علوم انسانی از تاثیر یا تماس با ملل دیگر ازجمله جهان غرب نیست؛ زیرا همواره رشد علم در فضای فکری ای رخ داده است و طبعا رخ خواهد داد که از امتیاز و ویژگی تعامل و تماس با سایر فرهنگها برخوردار بوده است. افزون بر این نکته، سیره بزرگان دین اسلام همواره شاهد برقراری تماس فکری با بیگانگان فکری و جغرافیایی بوده است.
One of the modern discussions in iranian scientific and even none scientific meetings today are about sciences nativism، especially in humanities. In order to have a scientific look at the discussion، we have to find a correct definition on the subject. The present study tries to give a proper definition about nativism and concentrates on the principles of cosmology and humanism regarding nativism of humanities. The author of the article attempts to distinguish different kinds of cosmology and humanism and analyze the rule of religious cosmology and humanism in nativism of humanities. The author of the paper believes that : nativism of sciences is not equal to humanities، purges from western world and their side effects because there has always been a constructive relations among cultures in cultural and scientific fields .More over we have always witnessed the cultural negotiation and relation between islamic scholars and none islamic world.
Machine summary:
در خصوص هدف مقاله،یادآوری این نکته برای تعیین حدود و ثغور مباحث قابل توجه است که نویسنده برای ارائۀ فهم و معنای مناسب از بومی شدن علوم انسانی،مباحث خود را ناظر به مبانی هستیشناسی و انسانشناسی کرده،تلاش میکند تا نگاه هستیشناسی و انسانشناسی دینی را بهعنوان مهمترین عوامل در«معنادار بودن»و«امکان»بومی شدن علوم انسانی معرفی کند.
اگر بتوان نشان داد که چشماندازها،پیشفرضها و مبانی متفاوتی وجود دارند که با اتخاذ هریک،تأثیرات و نتایج متفاوتی ظاهر میشود،در این صورت میتوان انتظار داشت جامعۀ ایرانی نیز با تکیه بر مفروضات و چشماندازهای خاص خود،نتایج،انتظارات و تحولات خاص فرهنگ و جامعۀ خود را از طریق علوم انسانی دنبال کند.
در این تحقیق اگرچه نویسنده،تلقی غیربدبینانه را در خصوص برقراری تماس و ارتباط با سایر ملل و فرهنگها اتخاذ کرد،اما با وجود این معتقد است بومی شدن علوم نهتنها ضرورت فکری جامعه ماست،بلکه اساسا هر جامعهای در رابطه با علوم انسانی خود با چنین ضرورتی مواجه است.
بهعبارت دیگر؛بهعنوان تأکید،بار دیگر اشاره میشود که این وضعیت به معنای نگرش بدبینانه نسبت به بیگانگان-از جمله غرب-نیست،بلکه به معنای عدم ارتباط و تناسب میان هستیشناسی و انسانشناسی جامعۀ ما-بهعنوان جامعۀ دینی-با محتوای علوم انسانی است.
همچنین بیان شد که با توجه به وجود دو نوع-بهطور کلی-هستیشناسی و انسانشناسی دین و مادی،به روشنی میتوان دو نوع علوم انسانی متفاوت با اهداف،روشها و محتوای متفاوت را تصور کرد و اگر جامعهای دارای زمینهها و گرایشهای دینی است،در این صورت طبیعی است تا علوم انسانی متناسب خود را در اولویت قرار دهد.