Abstract:
رسیدن به سعادت، غایتی است که انسان ها در پی آن اند، اما در مصداق سعادت اختلاف نظر وجود دارد. در عرفان اسلامی، راه رسیدن به سعادت، سیر و سلوک است، و غایت سیر و سلوک عرفانی با تعابیر گوناگونی مانند بهشت، رویت خداوند، فناء فی الله و معراج روحانی بیان شده است. درک وحدت وجود و یا به تعبیر دیگر، خودشناسی، در عرفان ابن عربی غایت سلوک روحانی است. سالک الی الله در ابتدای سلوک معرفت به خویش و به تبع آن، معرفت به خداوند ندارد و در نهایت سلوک، معرفت به نفس می-یابد و پی می برد که خود چیزی جز خدا نیست. سلوک عارف، شبیه معراج پیامبر(ص) است: سالک ابتدا علم به حق دارد که از طریق تفکر در کتاب و سنت(شریعت) حاصل کرده است. سپس در معراج خویش، آن علم را به عین الیقین(وحدت شهود) مشاهده می کند و آنگاه به حق الیقین(وحدت وجود) می رسد. در مقاله حاضر، مسائل و مباحث پیش گفته، بررسی، تطبیق و تحلیل می شود.
The ultimate goal that human beings seek it، is achievement to happiness، but there are different opinions on its extension. In the Islamic mysticism، the path towards happiness passes through the spiritual journey –Tariqat– and the end of spiritual journey is expressed by such various words and idioms as Paradise، Vision of God، Annihilation in God and Spiritual Ascension. The final goal of the mystical journey، according to Ibn ‘Arabi’s school، is the gnosis of Unity of Existence –Wahdat-i Wujūd- or in the other words self-knowledge –Khod Shenāsi–.
A novice mystic، at the first stage of his journey، does not have any gnosis towards himself and God. He at the end of his journey knows his self and recognizes that his own self in nothing but God. The spiritual journey of mystic is similar to Mohammad(P.B.U.H)’s ascension to Heaven: A mystic at first gains the knowledge of certainty –‘Elm al-yaqin– which has been acquired through deliberation on the Qurān and prophetic traditions، then in his ascent، reaches the stages of eye of certainty or the unity of witness ‘Eyn al-Yaqin ya Wahdat-i Shohūd– and after that the truth of certainty– Haq al-Yaqin–.
In the present paper an attempt has been made to examine، compare and analyze، the mentioned themes and subjects.
Machine summary:
"{Sمیان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست#تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیزS}(دیوان حافظ،536/1) برای یافتن خود حقیقی،که حق تعالی است،انسان باید خود موهوم خویشرا فانی کند: {Sگر همی خواهی که بفروزی چو روز#هستی همچون شب خود را بسوز#هستیات در هست آن هستی نواز#همچو مس در کیمیا اندر گداز#در من و ما سخت کردستی دو دست#هست این جمله خرابی از دو دستS}(مثنوی،3010/1-3012) عین القضات،زیبا بیان کرده است:«تا از خودپرستی فارغ نشوی،خداپرستنتوانی بودن،تا بنده نشوی آزادی نیابی،تا پشت بر هر دو عالم نکنی،به آدم وآدمیت نرسی،و تا از خود بنگریزی،به خود در نرسی،و اگر خود را در راه خدانبازی و فدا نکنی،مقبول حضرت نشوی،و تا پای بر همه نزنی و پشت بر همهنکنی،همه نشوی و به جمله راه نیابی،و تا فقر نشوی،غنی نباشی،و تا فانینشوی،باقی نباشی.
معراج عارفان از دیدگاه ابن عربی آدمی برای رسیدن به کمال آفریده شده است،و آنچه مانع کمال میشود،حجاب حسی است که با سلوک الی الله میتوان آنرا از بین برد.
»(شرح کبیر بر مثنوی معنوی مولوی،483/7) ابن فارض نیز بیتی به همین مضمون دارد: {Sو من مطلعی النور البسیط کلمعة#و من مسرعی البحر المحیط کقطرةS}(شرح مثنوی،201/7) در رباعی منسوب به حکیم عمر خیام است که: {Sدر جستن جام جم جهان پیمودم#روز ننشستم و دمی نغنودم#ز استاد چو وصف جام جم بشنودم#خود جام جهاننمای عالم بودمS}ملاصدرا در توضیح این رباعی،انسان را جام جهاننما و آیینهای میداند که تمام حقایق در او متجلی است،شبیه آیینهای که صورتهای محسوس در اوتجلی میکند."