Abstract:
در مکاتب روانشناسی قرن بیستم، انسان بیشتر بعنوان دارنده هوش تحلیل میشود. در این گرایشها، هوش عاطفی، هوش درونفردی، هوش بـرونفـردی، هـوش مـوسیـقـایی، هوش فضایی و غیره از جمله مواردی هستند که با صبغه یی تجربی ـ نظری و در جریان مطالعه مغز، پردازش شده و از اینرو وضعیت آدمی را بعنوان یک شهروند دارای هوشهای چندگانه تعریف میکنند. در اندیشه ملاصدرا، با نظر به ملاحظات وجودشناختی و معرفی روح انسان بعنوان شریفترین بعد نفس آدمی که رو بسوی تعالی و گذر از مرزهای محسوس دارد، وضعیت مطلوب آدمی، آزادی در خواهشهای ابعاد پائین نفس تعریف شده است. از اینرو در این تلقی، شکوفایی انسان در نسبت با مراتب عالیه هستی و زیستن در ساحت قدس معرفی میگردد. این نوشتار درصدد است با مقایسه رویکرد ملاصدرا و مکاتب روانشناسی معاصر، فقدان مباحث وجود شناختی در اینگونه مکاتب را نشان داده و توجه به اینگونه مسائل در تحلیل ارزشهای بشری و برنامه ریزیهای اخلاقی را خاطر نشان سازد.
Machine summary:
"فس به مثابه صورت بدن در حکمت متعالیه ملا صدرا همچون حکمای پیش از خود،نفس انسانرا جوهری مجرد از ماده دانسته است،ولی برخلافآنان،این جوهر را موجود بوجود نفسی قبل از حدوثبدن ندانسته بلکه آنرا موجودی میداند که با ایجادبدن بنحو جسمانی حادث میشود،بگونهیی کههیچگونه ثنویت و مغایرتی میان نفس و بدن و مراحلاولیه تکون آن دیده نمیشود،«زیرا اگر پیش از بدنموجود باشد باید مجرد باشد،و هرچه از ماده وعوارض ماده مجرد است عارض غریب به آن لا حقنمیگردد،زیرا که عروض هر عارض غیرلازمی کهعارض چیزی میشود به قوه قابله و استعدادی سابقمحتاج است که یا در آن چیز باشد،چنانکه درعروض اعراض و صور و نفوس حاله در جسم؛یا باآن چیز باشد چنانکه در صوری که بحسب ذاتمجردند،مانند نفس انسانی؛و جهت قوه به امریبرمیگردد که بحسب ذات،قوه صرف باشد که به صورمقومه آن متحصل گردد و چنین چیزی هیولایاجسام است،چنانکه در مقامش محقق گردیدهاست.
36 از آنجا که نفس،صورت بدن است و ماده و صورتهیچگاه بدون هم یافت نمیشوند،مادامی که نفسدر بدن تقرر دارد،امری پیوسته با بدن بوده و معینکننده هویت و تشخص بدن است؛«چون مادۀ بدنیحادث گردد که صاحب کیفیت مزاجیه باشد کهصلاحیت آلت نفس بودن در آن باشد،خداوند جوادبه استخدام بعضی از ملائکه مقربین که از عالم موادمفارقند احداث میفرماید نفس جزئیه را که صورتبدن و مبدأ افاعیل انسیه و اخلاق و تدابیر بشریه ومؤید به روح القدس تواند بود،زیرا که این تدابیر بدون ملا صدرابرمبنای اصالت وجودو آفرینش عالم در قوس نزول کهمبتنی بر ابداع و افاضه است،عالمطبیعت را عالمی پویا و سیالدانسته که حرکت،درذات اعیان آن ساری بوده وتمامیت آن غایتی نهایی را در قوسصعود دنبال میکند.
تیجه در تلقی ملا صدرا اگرچه نفس آدمی طلوعی مادیدارد ولی از آنجا که رشحهیی از حقیقت عقلی موجوددر عالم عقل است،اتصال به این مبدأ را غایت خودقرار داده و با گذر از مرزهای طبیعت و حواس،بهحقیقت اصیل خود نائل میشود."