Abstract:
سعادت به عنوان مساله ای فلسفی از این جهت که مبین برترین منزلت و غایت کمال عقل و فضل آدمی است پیوسته محل توجه فیلسوفان قرار گرفته است. آیا همه فیلسوفان یک معنا از سعادت را در نظر داشته اند؟ آیا در تعین و مصداق آن اتفاق نظر دارند؟ آیا سعادت به معنای فلسفی می تواند مفاهیم دینی یا اخلاقی را در بر داشته باشد؟
این منزلت، اگرچه از حیث مفهوم و معنای مصطلح تا حدودی مورد اتفاق است، مصداق و تعین خارجی آن به غایت مورد اختلاف بوده و با آرا و نظریات گوناگون مواجه گردیده است، که از این میان اهم یافته ها و نظریات مشهور عبارتند از : اتحاد با صور نورانی، اتصال به عقل فعال، تمثل عالم وجود در نفس حکیم، و تجربه اصحاب سلوک دانستن سعادت، که محور مشترک همه آنها انحصار سعادت در محصول معرفت فلسفی و تنزیه نفس از لذت های غیر عقلی است.
Since Welfare، as a philosophical issue، has considered as an indication of man’s highest intellectual status and dignity، it always attracted the philosopher’s attention and they continuously asked weather:
-Did all philosophers agree about the same meaning of welfare?
-Did they agree about its determination and dimensions?
-Can welfare from the philosophical meaning contain religious or ethical concepts?
This intellectual status although from ordinary definition and conceptual aspect is partially accepted، but its external determination was always controversial and caused diverse approaches between philosophers among them the following are notable: unity with luminous forms، connection with Active intellect، representation of existing world within theologian soul، and taking welfare as personal experience of mystic. All these approaches agree that welfare is the only product of philosophical knowledge and purity of soul from non-rational pleasures.
Machine summary:
"مفاهیم ارائه شده،اگرچه به اعبترا بازگشت واژگان اساسی به یکدیگر همگی مورد اتفاق بین فیلسوفان است،اما از جهت تصویر تحقĪ عینی و تعیین مصداق سعادت تعبیر آورده شده به کمال وجودی،تجرد عقلانی،شعور به وجود و خیر و اینکه این حقایق متعالی با کدامین مشخصه تعریف شده،حاصل میگردند و آنها را در کجا و در چه حالت و موقعیتی میتوان دید،مسألهای است که محل بحث و اختلاف که در تاریخ تفکر فلسفی اسلامی با پاسخهای گوناگون مواجه گردیده و نظریاتی چون اتحاد با صور نورانی بودن سعادت(کندی،1950، ص 274)،اتصال به عقل فعال(فارابی،1980،ص 58)،کمال مطلق(عامری،1366،ص 175)،لذت متعالی(ابن سینا،1383،ص 110)،وجودی بودن(بهمنیار،1375،ص 831)،اخلاقی بودن(فارابی، 1403،ص 81)،تجربه لذت افزای اصحاب سلوک(سهروردی،1372،ج 1،ص 506)،شهود حق(ابن طفیل،1949،ص 71)و نیل به غرض کلی(شیرازی،1379،ج 9،ص 32)در پاسخ به این مهم پدید آمدهاند و چنانکه در این نوشتار خواهیم دید،بازگشت اغلب آنها به پذیرش اصل«اتصال»با عقل فعال است.
آنچه مسلم است،در تعیین و تعریف اسباب سعادت،فیلسوفان باوجود آنکه در پی یافتن حقیقت بودهاند،بیش از آنکه یافتههای نظری خود را در پرتو آن تفسیر کنند و واقعیتهای عینی اسنان و قوای نفس او را آنگونه که هست و باید باشد،موردنظر خود قرار بدهند،در قید آداب و سنن اندیشه فلسفی مانده و بیش از هر چیز به بقا و دوام آنها اصرار نمودهاند،این امر موجب گردیده،صرفا درک و اعتبار فلسفی از اسباب نیل به سعادت را وافی به مقصود دیده و بر این اساس انسانی را که از درک و اعتبار فلسفی برخوردار نیست،از زمره سعادتمندان بیرون بدانند،چنانکه دیدیم ابن باجه در روشنترین قرائت از این نظریه تقسیم سهگانهای از اهل معرفت ارائه نموده که طبق آن جمهور در پایینترین مرتبه قرار گرفتهاند که توانایی ادراک معقولات را ندارند،مگر از طریق صور هیولانی،در مرتبۀ بعد اهل نظر هستند که برخلاف جمهور،ابتدا نظر به معقول دارند و بعد به موضوعات میپردازند و در بالاترین مرتبه سعادتمندان هستند که اشیا را آنگونه که هستند،میبینند."