Abstract:
عصر مدرنیسم و به دنبال آن پسامدرنیسم را باید فرصتی شگفت برای بازگشت به دنیای اسطوره ها و بازشناسی و گاه بازآفرینی آنها با تاکید بر ماهیت زیباشناسانه آنها در عرصه هنر و ادبیات دانست. دلایل این بازخوانش پویا - بیشتر در قالب رمان های جدید- تاکنون به طور همه جانبه واکاوی نشده است. این جستار می کوشد دلایل این بازگشت ژرف کاوانه در برخی آثار هنری و ادبی، به ویژه رمان مدرنیستی و پسامدرنیستی را کشف و بازنمایی کند. بازگشت اسطوره در عصر مدرن، محصول فهم زیباشناسانه انسان مدرن و مبین ظرفیت بینامتنی و بیناگفتمانی ادبیات داستانی معاصر است. بازنمایی اسطوره ها در دوران پسامدرنیته، هم به دلیل ظرفیت های ساختاری و روایی خود اسطوره هاست، و هم ناشی از تغییر ذائقه زیباشناختی، بازگشت به معنویت، بازنگری در واقعیت، و پیدایش نهادهای اجتماعی- انتقادی.
Modernism and postmodernism provided a unique opportunity for coming back to the world of mythology and restoring them for the aesthetic purposes in art and literature. This article is an attempt to find out the reasons for such an interest in modern and postmodern novels. The results indicate that the reasons for this interest might be different for modernists and postmodernists because، while the former looked for the intertextual and interdiscursive capacities of the novels، the latter، due to the narrative and structural possibilities of myths، made use of them for better depicting their change of literary text as well as their need to spirituality، reexamining the reality، and satisfying the commands of the social and critical institutions.
Machine summary:
گرايش رمان نويس يا هنرمند ايراني به اسطوره از چنـد منظـر اهميـت دارد: نخست گوياي اين است که هنرمند ايراني بي تأثير از جريان هاي ادبـي جهـان معاصـر يـا بي اعتنا بدان نيست ؛ دوم ، تفاوت در کيفيت گرايش رمـان نويـسان ايرانـي بـه اسـطوره را نشان مي دهد که بيشتر مبتني بر بازخوانش و بازآفريني اسطوره هاي غالبا خـودي و گـاه غيرخودي در ايران است (برخلاف رويکرد غالبا بازتوليدي غرب در قبال اسـطوره هـا کـه منجر به آفرينش يا تولد اسطوره هايي نو مانند بشقاب پرنده ، مرد عنکبوتي و...
Pre-Logical از آنجا که در اين عصر، روشنفکران هم عقيده با هگل معتقـد بودنـد کـه «اسـطوره و هنر از دادن پاسخي مناسب و کافي بـه پيچيـدگي شـکل هـاي جديـد شـناخت و عمـل عاجزند» (بووي ، ١٣٨٨: ٢١٩)، با تبيين خردمحورانة (لوگوسي ) اسطوره (ميتوس ) در مـسير اسطوره زدايي مدرنيته ، درصدد برآمدند هنر و ادبيات را نيز از بند تفکـر اسـطوره اي رهـا کنند؛ چنان که پيتر داخرتي تأکيد داشت «در عصر روشنگري بايد به دنبال رهايي انسان از بند اسطوره ، خرافات و شيفتگي در برابر قدرت ها و نيروهاي رازآميز طبيعت بود و ايـن کار با استفادٔە روزافزون از خرد انتقادي انجام مي گيرد» (کـوپ ، ١٣٨٤: ١٢٢).
شکست روايت خطي و زماني رمان هاي مدرن و پسامدرن - که گاه به کمک اسـطوره صورت مي پذيرد- نمودار تلاش نويسندٔە معاصر براي رهايي از کمند زمان است ؛ چنان که الياده نيز بدان به طور ضمني اشاره کرده اسـت : «ظهـور دوبـارٔە فرضـيه هـاي مربـوط بـه حرکت دوري زمان در افق انديشة معاصر، حادثـه اي بـا اهميـت و سرشـار از معناسـت » (همان : ١٥٣).