Abstract:
یکی از جنبه های بررسی وحی، فرایند نزول آن از نگاه دریافت کننده آن پیام است. برخی از دین پژوهان، پیامبر را فاعل وحی می دانند و وحی را حاصل نبوغ، تجربه یا روان پرهیاهوی او می پندارند. بنابر نظر برگزیده، پیامبران قوه ای مخصوص دارند که ابزار درک هاتف غیب است و از روی لیاقت به ایشان عطا شده است. آنان پیام الهی را به وسیله آن قوه می شنوند و بدون کاستی به زبان قوم خود ترجمه می کنند. این ترجمه کار پیامبر است؛ اما ازآنجاکه پیام الهی است و این قوه نیز هدیه ای الهی و خداوند خود عصمت وحی را ضمانت کرده است، سخن پیامبر همان کلام الهی است که در قالب کالبدهای زمینی تنزیل شده است. به نظر می رسد این بیان هم مورد تایید متکلمان باشد و هم راه را بر اعتراض های دگراندیشان ببندد.
One of the problems concerning Divine revelation deals with its receiver. Some scholars of the field of religious studies view the Prophet as the author of Divine revelation. For them، revelation originates from the Prophet`s genuine، experience or dynamic spirit. On the view of the paper، there has been bestowed a special poer to the prophets by which they receive Divine revelation and turn it into the language of their people without any change. The very turning is the part of the prophets. Considering، however، the Divine state of revelation and the gifted power، the speeches of the prophets would be just tha same words of God revealed in the earthly level to be perceiveable for man. The view seems to be acceptable for theologians and stable against relevant objections.
Machine summary:
"این ترجمه کار پیامبر است؛ اما ازآنجاکه پیام الهی است و این قوه نیز هدیهای الهی و خداوند خود عصمت وحی را ضمانت کرده است، سخن پیامبر همان کلام الهی است که در قالب کالبدهای زمینی تنزیل شده است.
بهفرض که برخی انسانها دارای حالات روانی خاصی باشند و چنان باشند که آتش دورنشان آنها را به رسالتی خاص منصوب کند و اینکه برخی آنقدر در اندیشه اصلاح جامعه باشند که خود را رسول خداوند بپندارند؛ اما صرف این فرضها دلیل نمیشود که نبوت خاص پیامبر اکرم’ اینگونه بوده باشد.
در این تردیدی نیست که پیامبران برای اتصال با مبدأ هستی باید از قبل مهیا شده باشند و از این راه بیگانه نباشند؛ اما این حداقلی است که با توفیق الهی فراهم میشود و بیشتر همان لطف و منت خدایی است که پیام را بهگونهای منحصربهفرد در اختیار پیامبرانش قرار میدهد.
اگر تکلم خداوند هماکنون نباشد، دیگر لبیک گفتن برای آن چیست؟ چگونه میشود کسی با قصد جدی جواب متکلم در گذشته را بگوید؟ (جوادی آملی، 1378: 1 / 64) در سیره امام صادق× نیز آمده است که گاه ایشان هنگام قرآن قرآن در نماز بیهوش میشدند و بعد از به هوش آمدن میفرمودند: «ما زلت اکرر آیات القرآن حتی بلغت الی حال کأنی سمعتها مشافهة ممن أنزلها.
حال جای این سؤال باقی است که پیامبر چگونه الفاظ قرآن را درک میکند؟ آیا پیامبر قوهای خاص یا خلقتی دگر دارد که میتواند با عالم بالا ارتباط برقرار کند و کلامش موبهمو وحی الهی باشد؟ در این صورت آیا محمد’ را به عرش بردهایم یا او را به حد یک بلندگوی ساده بر ایوان دنیا فرض کردهایم؟ پاسخ را باید در مقام قرب پیامبر جستجو کرد."