Abstract:
از اواخر دههی 1990 نسل جدیدی از نظریهها با نام جغرافیای سیاسی پستمدرن و ژئوپلیتیک انتقادی در جغرافیای سیاسی پدیدار شدند که به تعبیر ریچارد مویر، درک آنها در تمایز با نظریههای کلاسیک این رشته، مستلزم فهم تحولات فکری ـ فلسفی اواخر قرن بیستم است. بنیادهای روششناسی و شناختشناسی نظریههای جغرافیای سیاسی پستمدرن و ژئوپلیتیک انتقادی را میتوان در پنج تحول فکری ـ فلسفی اواخر قرن بیستم؛ یعنی ساختگرایی، پساساختگرایی، پسامارکسیسم، فمینیسم و پستمدرنیسم ردیابی کرد. حمله علیه پوزیتیویسم و واقعیتهای قابل مشاهده، تاکید بر ماهیت متمایز علوم اجتماعی از حیث شناخت پدیدهها و واقعیتها، گفتمانی پنداشتن واقعیتهای انسانی و اجتماعی، پردهبرداشتن از رابطهی دانش و قدرت در نظریههای کلاسیک و شالودهشکنی گفتمانها، از وجوه مشترک این تحولات فکری ـ فلسفی است. به نظر میرسد، درک نظریههای جغرافیای سیاسی پستمدرن و ژئوپلیتیک انتقادی مستلزم شناخت این تحولات است. نتایج علمی این تحولات در زمینههای روششناسی، ظهور روشهای جانشین بهجای روش پوزیتیویستی بوده است. از مهمترین این روشها، روش هرمنوتیک است که در سطوح مختلف خود تبیینگر نظریههای جدید مطرح شده در زمینهی دانش جغرافیای سیاسی و همچنین ژئوپلیتیک است. در روش هرمنوتیک ماهیت کاملا عینی پدیدهها انکار میشود و بر همین اساس نظریههای جدیدی خلق میشوند که با نظریههای کلاسیک دانش جغرافیای سیاسی و ژئوپلیتیک سراسر متفاوت هستند.
Machine summary:
"حمله علیه پوزیتیویسم و واقعیتهای قابل مشاهده،تأکید بر ماهیت متمایز علوم اجتماعی ازحیث شناخت پدیدهها و واقعیتها،گفتمانی پنداشتن واقعیتهای انسانی و اجتماعی،پرده برداشتن از رابطهی دانش و قدرت در نظریههای کلاسیک و شالودهشکنی گفتمانها،ازوجوه مشترک این تحولات فکری-فلسفی است.
در جغرافیای انسانی و سیاسی نیزنظریهها لایهای از قدرت را تشکیل دادهاند و در خدمت برآورده کردن اهداف خاص گفتمانی هستند،در حالیکهنظریهها لایهای از قدرت را تشکیل دادهاند و در خدمت برآورده کردن اهداف خاص گفتمانی هستند،در حالی کهتحلیلگران مارکسیستی در دانش جغرافیا به بیان چیزی که مارکس آن را در نظریههای لیبرالی جهان"اقتصاد دروغین"میخواند علاقهمند هستند،به تازگی جغرافیدانان پستمدرن به ویژه آنان که تحت تأثیر فیلسوف فرانسوی به نام فوکوقرار دارند،اساس علمی نظریهی مارکسیسم را در تمرکزشان بر"سیاست حقیقت"(این اصطلاح از فوکو است)به چالشطلبیدهاند )434,3831,la te dna notsnhoJ( .
هرمنوتیک سطح دوم در نظریههای جغرافیای سیاسی پستمدرن کاربرد گستردهای دارد؛در اینجا فرض اصلی ایناست که ذهن سیاستمدار معنای واقعی را بر محیط جغرافیایی یا محیط ژئوپلیتیکی بار میکند وگرنه محیط یا مکانجغرافیایی در کل واقعیت قابل کشفی را در خود پنهان نساخته است،از همینرو در این نظریهها تأثیرگذاری ذهنسیاستمدار بر محیط مطرح است.
حمله علیه پوزیتیویسم وواقعیتهای قابل مشاهده،تأکید بر ماهیت متمایز علوم اجتماعی از دید شناخت پدیدهها و واقعیتها،گفتمانی پنداشتنواقعیتهای انسانی،پردهبرداشتن از رابطهی دانش و قدرت در نظریههای کلاسیک ون شالودهشکنی گفتمانها وفراروایتهای مختلف نظریهپردازی،همانند هدف اصلی نظریههای پستمدرن،وجوه مشترک این تحولات فکری وفلسفی هستند.
نظریههای جدید در جغرافیای سیاسی پستمدرن و ژئوپلیتیک انتقادی همگام با سایر زمینههای علوم اجتماعی،باگذار از پوزیتیویسم و بر پایهی یکی از سطوح هرمنوتیک به ویژه روش گفتمانی،شیوهی جدیدی را برای مطالعهپدیدههای جغرافیایی و ژئوپلیتیکی عرضه کردهاند."