Abstract:
در آیینۀ شعر ملکالشعرای بهار، نمایههای مجسم شخصیتی فرمانروایان بهخوبی هویداست. او به عنوان بزرگترین شاعر معاصر و صدای مردم، توانست انتظار این مردم را از فرمانروایان بیان کند و از زاویۀ دید آنها به نقد و داوری ملوک بنشیند. بهار در مواجهه با فرمانروایان عصر خوشبین است و به امید بهبودی اوضاع، تلخی پند را با شیرینی مدح درهم میآمیزد، هشدار و پند میدهد اما اگر کارگر نیفتاد، مردانه نقاب از چهرۀ زشت حاکمان برمیدارد و آنان را رسوا میسازد، سراسر شعر او از تصاویر زشت حاکمان زمانه پر شده، اما فضای روشن امید به نسل آیندة ایران در آن به خوبی پیداست. در این مقاله، سعی بر آن است که شخصیت و عملکرد پادشاهان سلسلۀ قاجار از نگاه او بررسی شود.
Machine summary:
"» (آبراهامیان، 1389: 48) بدین گونه توانست یک وحدت ملی را موجب شود و امنیت نسبی برقرار سازد، از این رو بهار او را در میان پادشاهان قاجار، شایستة تحسین میداند: اوست اندر پادشاهی مغز و اینان جمله پوست یک تن از اینان اگر شایان تحسین است، اوست (بهار،1382 :86) و یکرنگی و سلحشوری و درایت او را میستاید: بی دو رنگی بد به دشمن، دشمن و با دوست، دوست آفرین بر شهریاری کاینش طبع و اینش خوست گاه کوشش، راست گفتـی ساختـه از سنگ و روسـت گاه تدبیر آنچه گفتی خلـق گفتنـدی نکــوست (بهار:86) اما در عین حال موسس قاجاریه را به خاطر پولدوستی، بیرحمی و قساوت قلب در نظرها خوار و بیمقدار میداند: بـاری او را بود در شاهی دو خـوی ناپسنـد خست بسیــار و بــیانصـافــــی بــالابلنـد نیمـۀ مردان کرمان را بهخواری چشم کند دخترانشان را بـه ذل بــردگـی انـدر فکنـد راند حکمی زشت بر لطفعلیخان شاه زند پس بکندش چشم و آوردش به ری بسته به بند در ری آن شهـزادۀ آزاده را بر دار کـــرد خویش را نزد جـوانمردان گیتـی خــوار کرد (همان: 87-86) وی پس از غلبه بر مدعیان، تهران را به عنوان مرکز حکومت خود در نظر گرفت و در سال 1209 هجری قمری رسما خود را حاکم ایران خواند و چون توسط عادلشاه، مقطوع النسل شده بود، برادر زادهاش، موسوم به باباخان را بهعنوان ولیعهد در شیراز تعیین نمود."