Abstract:
هزار و یکشب با 251 روایت، نمونه عالی سبک خاص داستان پردازی در فرهنگ هند و ایرانی است و شاید بزرگ ترین مجموعه داستانی است که تا کنون توجه نظریه پردازان و پژوهشگران روایت شناسی را به خود معطوف داشته است. روایت شناسی، شعبه ای فعال از نظریه ادبی است و هدف نهایی آن، کشف الگوی جامع روایت است که تمامی روش های ممکن روایت داستان ها را در بر می گیرد. از دیدگاه روایت شناسی، روایت رشته بسته ای از حوادث است و به هر رو آن را انجامی است، همان طور که آن را آغازی است. شیوه های آغازکردن و به پایان بردن داستان، در پیکربندی روایت اهمیت بسزایی دارد. بسیاری از روایت شناسان، آغاز داستان را وضعیت ثابت اولیه ای می دانند که به واسطه نیرو یا نیروهایی به عدم تعادل می انجامد و در پایان با عمل نیرویی در جهت عکس به تعادل می رسد. صرف نظر از نود و یک حکایتی که ساختار داستانی ندارند، تقریبا تمام داستان های هزار و یکشب بر اساس چنین مدل روایتی آغاز می شوند و به پایان می رسند. تنها سه حکایت از وضعیت عدم تعادل آغاز می شوند و با وضعیت تعادل به پایان می رسند و یک حکایت در وضعیت عدم تعادل پایان می یابد. عباراتی نظیر «آورده اند که»، سرآغاز 192حکایت از مجموعه قصه های هزار و یکشب است که نقش عنوان داستان را هم برعهده دارد. این عبارت ها، مخاطب (روایت گیر) درون متنی و بیرون متنی را در مورد نقش راوی در آفرینش و یا بازتولید روایت، در سطح یکسانی از آگاهی قرار می دهند و نیز، بر نوعی بی زمانی دلالت می کنند که خاص چنین قصه هایی است. عبارات پایانی بسیاری از حکایت ها نیز، کارکردی مشابه عبارت های سرآغاز دارد.
Machine summary:
(اخوت،دستور زبان داستان،1371: 247) او، دو نوع انگیزش را مشخص میکند که احساس پایانیافتن داستان را در مخاطب ایجاد میکنند: «حل کشمکش و آشکار شدن شباهت، اما در هر دو مورد، اصل مشترکی در کار است: حرکتی دورانی که به واسطة مقایسه یا مقابله، پایان را به آغاز پیوند میدهد.
» (هزار و یکشب،1328: 24) در این روایت، «هارونالرشید» مخاطب درون متنی «جعفر برمکی» است و شاه که داستان را از زبان شهرزاد میشنود، بیرون از روایت جعفر قرار دارد.
(اخوت،1371: 248) در داستانهای هزار و یکشب، بعضی ازقصهها (66 حکایت) با عبارتهایی به پایان میرسد که کارکردی شبیه به عبارتهای سرآغاز دارند و به نوعی، حرکت دایرهوار بازگشت به آغاز را نشان میدهند؛ اما مهمتر از آن، مقایسه یا مقابلة شیوههای آغاز و انجام سلسله رویدادها و کنشها است که در حرکتی دورانی، پایان و آغاز داستان را به هم پیوند میدهد.
به عبارت دیگر، این گروه از داستانها، به عنوان یک حکایت مستقل، در دل روایت اصلی آغاز میشوند؛ اما در ادامه، با پایان داستان اصلی به انجام نهایی خود میرسند.
» (همان،154) بعد، راوی دانای کل داستان هزار و یکشب، رشتة سخن را به دست میگیرد و تأثیر روایت بر ملک (مخاطب درون متن) را برای خواننده (مخاطب بیرون متن) شرح میدهد: «...
»(همان، 38) اما سرانجام، دلاکی وارد داستان میشود و ماجرای زندگی خود و برادرانش را برای ملک روایت میکند و همة راویان ناکام قصهها را از مرگ نجات میدهد: «ملک چین بسی بخندید و گفت: من عجبتر از این حکایت ندیده و نشنیدهبودم...