Abstract:
رویا یکی از مهمترین عناصر رمان مدرن است. در درخت انجیر معابد- که تنها رمان مدرن احمد محمود است- این عنصر نقشی کلیدی دارد. در اوایل این رمان (صص32- 43) علمدار اول اسیر کابوسهایی می شود که آن ها را بیان کرده، علمدار نسل بعد آن ها را نقل و علمدار نسل سوم نوشته است. این خوابها و رویاها دشوار و پیچیده اند و خواننده را به چالش می کشند. علاوه بر این، در صفحات 280-285 رمان رویایی از «مرد دیگر» بیان شده و در صفحات 336-337 رویای «سرمست بختیاری» آمده است که با مضمون کلی رمان (خرافه پرستی و باورهای مردم) سازگار مینماید. رویاهایی که بخش اصلی فصل نخست رمان را شکل میدهند، تاکنون چندان مورد مداقه و تحلیل منتقدان قرار نگرفته است. این مقاله میکوشد با تلخیص رویا به زبان خود نویسنده و با کمک روش فروید در تفسیر خواب و بر اساس اصل مهم ساخت گرایی تکوینی- که اجزای رمان بر اساس بافت کلی معنا مییابند- به تحلیل دقیق این رویاها بپردازد.
Dream is one of the most important elements of modern novel. In Derakht-e anjir-e ma’ābed، the only modern novel by Ahmad Mahmoud، this element plays a key role. At the beginning of the novel، Alamdar-e Avval، mentions his dreams and the Alamdar of the next generation narrates those dreams and finally the Alamdar of the third generation writes down those narrations. Alamdar’s dreams are obscure and complicated and challenge the reader. Besides، later in the book two dreams by Mard-e Digar and Sarmast-e Bakhtiari are narrated. The major dreams form the first chapter of the novel have not been studied analytically yet. This research offers an analysis of these dreams by summarizing the dream in the author’s own language and with the help of Freud’s method in the Interpretation of Dreams based on genetic structuralism according to which different parts of the novel find their meaning only in a general structure.
Machine summary:
در درخت انجیر معابد- که تنها رمان مدرن احمد محمود است- این عنصر نقشی کلیدی دارد.
تحلیل رؤیا، داستان مدرن فارسی، احمد محمود، درخت انجیر معابد مقدمه افکار و عقایدی که از گذشتههای دور دربارة ماهیت رؤیا وجود داشته، بسیار متنوع و متفاوت است.
او در نوشتة خود دو نماد گوسفند و دال را مشخص کرده است؛ اما از پرداختن به تحلیل دقیق ساختهایی مانند واقع شدن رؤیاها در زمستان، جیغ زن، پوست زمخت گوسفند، طلاخانم، شیخ، اسب، مرغ مقلد، گربة مریضاحوال، جاری شدن خون از درخت و دیگر جزئیات خودداری کرده است.
چرا علمدار به زمین چارمیخ شده است؟ این گوسفند چیست یا کیست؟ پوستهای کلفت و کجتاب نشانة چیست؟ در این خواب خرسنگ چه نقشی دارد و چشمهای سرخ اناری نماد چه چیزی هستند؟ اگر بافت کلی رمان را درنظر بگیریم، شخصیت اصلی داستان یعنی فرامرز در طی رمان به چارمیخ کشیده شده است.
در فصل آخر رمان، فرامرز به کمک گوسفند (مردم فریبخورده) این باورها و خرافهها را زنده میکند، از مهران انتقام میگیرد، شهرک مدرن را فلج میکند و درخت همهجا ریشه میگسترد.
اما چرا در پایان رؤیا خرسنگ بر سینة علمدار پا میگذارد و نفس او را میگیرد؟ این امر بیانگر قدرت مدرنیته و دنیای مدرن و پیروزی آن بر باورهای سنتی و خرافی است.
در تحلیل رؤیای پیشین گفتیم علمدار اول همان فرامرز است و در همان رؤیا خرسنگ را با دو چشم بزرگ سرخ اناری دیدیم.
در دو رؤیای پیشین تقریبا همة عناصر با ساختار کلی رمان هماهنگی کامل داشتند؛ اما این رؤیا با آنها تفاوت بسیاری دارد و ادغام و تراکم و جابهجایی در آن بسیار زیاد است.