چکیده:
این مقاله به بحث از تاریخ ایده «دانشگاه اسلامی» می پردازد و نشان می دهد که برخلاف تصور اولیه، پیش از انقلاب اسلامی 1357 نیر مباحث مهمی در مورد «دانشگاه اسلامی» مطرح بوده و نخستین بار این پیشنهاد در اواخر دهه سی شمسی مطرح شده است. دست کم سه روند اصلی زمینه ساز ظهور اندیشه «دانشگاه اسلامی» در این دوره بوده است: اولا تداوم سیاست های دین ستیزانه پهلوی اول در دوره حکومت پهلوی دوم، به خصوص نیاز به رخنه در تشکیلات دینی و مقابله با روحانیت انقلابی پس از قیام پانزده خرداد 1342؛ ثانیا «مسئله فلسطین» و نیاز به ترمیم وجهه «اسلامی» ایران در بین کشور های اسلامی به دلیل همراهی و روابط حسنه حکومت پهلوی با رژیم اسرائیل در جریان جنگ های اعراب و اسرائیل؛ ثالثا پیدایی جریان خودانتقادی در غرب پس از جنگ جهانی دوم و ضرورت بازاندیشی در علم جدید که منجر به ظهور جریان های منتقد تجدد و علم جدید، از جمله سنت گرایی با محوریت سیدحسین نصر در ایران شد. درنتیجه این سه روند، حکومت پهلوی عهده دار پیگیری و تاسیس «دانشگاه اسلامی» شد و روحانیت انقلابی با محوریت امام خمینی (ره)، طی نزدیک به دو دهه قاطعانه با آن مخالفت کردند. مقاله همچنین نشان می دهد که نوعی گذار از رویکرد «سیاسی» به «هویتی» در نحوه پیگیری ایده «دانشگاه اسلامی» در دوره ماقبل انقلاب اسلامی قابل شناسایی است؛ هرچند انقلاب اسلامی این ایده را به شکل «معرفتی» و اساسا برمبنای «علم توحیدی» و با ماهیت و معنای تازه ای در انقلاب فرهنگی 1359 پیگیری کرد، اما برخی سازوکارهای پیشین پیگیری این طرح، در دوره مابعد انقلاب اسلامی نیز تداوم یافت. شیوه انجام این مطالعه، بهره گیری از جهت گیری فوکو در مطالعات تاریخی با تکیه بر روش دیرینه شناسی است.
خلاصه ماشینی:
دست کم سه روند اصلي زمينه ساز ظهور انديشه «دانشگاه اسلامي » در اين دوره بوده است : اولا تداوم سياست هاي دين ستيزانه پهلوي اول در دوره حکومت پهلوي دوم ، به خصوص نياز به رخنه در تشکيلات ديني و مقابله با روحانيت انقلابي پس از قيام پانزده خرداد ١٣٤٢؛ ثانيا «مسئله فلسطين » و نياز به ترميم وجهه «اسلامي » ايران در بين کشورهاي اسلامي به دليل همراهي و روابط حسنه حکومت پهلوي با رژيم اســرائيل در جريان جنگ هاي اعراب و اسرائيل ؛ ثالثا پيدايي جريان خودانتقادي در غرب پس از جنگ جهاني دوم و ضرورت بازانديشــي در علم جديد که منجر بــه ظهور جريان هاي منتقد تجدد و علم جديد، از جمله ســنت گرايي با محوريت سيدحســين نصر در ايران شد.
بحث در مورد ماهيت و نتايج «انقلاب فرهنگي » موضوع اين مقاله نيســت ، اما هر چه باشــد، اين واقعه به طيف گسترده اي از مسائل پيرامون ماهيت علم و نهاد دانشــگاه در ايران دامن زد و در نتيجه آن ، ايده هاي متنوعي براي تحول در دانشگاه مطرح شد که تا به امروز محل بحث و گفت وگو در حوزه عمومي و نيز در سطح سياست گذاري بوده است : اسلامي کردن دانشگاه ، اسلامي کردن علوم ، استقلال دانشگاه ، دانشگاه در خدمت جامعه ، تغيير برنامه هاي درسي ، کنارنهادن اساتيد غيرانقلابي و نظاير آن .