چکیده:
در قرون نخستین اسلامی مسلمانان از طریق علم و فلسفه و کلام درصدد کشف حقیقت و کسب رستگاری برآمدند، علم با مشاهده و تجربه و فلسفه به روش استدلال و تعقل ، و کلام با بحث در خصوص اعتقادات و اسـتدلال و دفاع از آنها در جستجوی واقعیت و حقیقت بودند و هستند. بـدین ترتیـب در هر مرحله و در هر زمان، پاسخهای موقتی در تفسـیر واقعـت هـا و تبیـین حقایق ابراز می داشـتند، کـه هرگـز سـخن نهـایی و قطعـی نبـوده اسـت . در صورتی که یکی از آرزوهای اساسی انسان، رسیدن بـه یقـین و پیـدا کـردن جوابهای قطعـی اسـت . عرفـان در مقـام پیـدا کـردن راهـی دیگـر بـه سـوی حقیقت ، دارای خصیصه یقینی و قطعی است . اـا ایـن راه بـر خـلاف طریـق علم و فلسفه و کلام کلی نیست ، بلکه کاملا شخصی است . عرفـا، عرفـان را به علت نقص علوم بشری و نارسایی تلاشـهای عقـل انسـان، بـه عنـوان تنهـا طریق رهایی انسان از ظلمـات جهـل و نـادانی و حیـرت و احسـاس پـوچی ، دانسته اند. از این رو عارفان معرفـت عرفـانی را افضـل تـر از معرفـت عالمانـه دانسته و معتقدند که هیچ عارفی نیست که عالم نباشد، در حالی کـه عالمـان بسیاری هستند که عارف نیستند. در این نوشتار سعی شده است ، عقل و معرفت ، و انواع معرفـت ، عناصـر ادراک و معرفت (علم الیقین ، عین الیقین ، حق الیقـین ) و علـم معرفـی شـده ضمن نقد علم در برابر معرفت ، به فضیلت کسب دانش و معرفت ، از دیدگاه عارفان پرداخته شود.
خلاصه ماشینی:
علم ، معرفت ، حقيقت ، عقل اي کـه از دفتـر عقـل آيـت عشـق آمـوزي ترسم ايـن نکتـه بـه تحقيـق نـداني دانسـت (حافظ ، ١٣٨١: ص ٤٧) مقدمه در سده هاي اول اسلامي صوفيه عبارت از گروه خاصي از مسلمانان بودند که در پـي تصفيه باطن و سير و سلوک عملي بوده و پوشيدن خرقة پشمينه را بـه عنـوان شـعار و نشانه اي از کمترين رغبت و توجه به ظواهر دنيـوي مـي پنداشـتند.
اما در اظهارات برخي عرفا، علم و عقل مورد تحقير قرار گرفته و در ارزش انديشـه و استدالال ترديد و انکار ملاحظه مي شود چنان که نزد بعضي از صـوفيه اشـتغال بـه علـم حجاب راه بود و در احوال عده اي از مشايخ ديده مي شود کـه کتـاب را شسـته و خـاک کرده اند.
عارفان ، علم و معرفت ، فلسفه و عرفان و عقل و عشق را حريف يکديگر مي داننـد، اما با دو قلمرو جداگانه ، علم را در قلمرو خود داراي ارزش مي دانند، معرفـت و عشـق را نيز در قلمرو خاص خود، از اين روست که صـوفي از اهـل مدرسـه ، کنـاري مـي کشـد و تربيت خاص خود را به علما و دانشمندان مخصوص نمي دارد.
(همان : ١٣) از اين روست که علم و دانش بشري ثابت نيست و هر آن امکـان تغييـر آن موجـود مي باشد و با پيدايش دلايل و مدارک جديد، اعتبار آن نيز از بين خواهد رفت ، پر واضـح است چون منشاء اين گونه علوم حواس جسماني اسـت چنـين علمـي در مـورد خداونـد انسان را دچار سردرگمي و سرگرداني مي نمايد.