چکیده:
«گلستان» سعدی، بهشت سرمدی سـخنوری پارسـی اسـت کـه بـه طـرزی بی مانند، مورد اقبال سخن شناسان واقع شـده و بسـیاری از آوازه داران شـعر و ادب به تاسی از آن مباهات نمودهاند. «مجد خوافی » شاعر و عارف توانای قرن هشتم ، یکی از این بسیاران اسـت که با پدید آوردن دستاورد ارزندهای چون «روضـة خلـد»، نـامش را در شـمار پیروان پرتوفیق سعدی و آفریدگاران سخن پارسی به ثبت رسانیده است . از آن جا که مقابله و مقایسـة کامـل «گلسـتان» و «روضـة خلـد» بـیش از حوصلة یک مقاله است ، و نیز با توجه به این که بابهای نخستین دو کتـاب به عنوان مدخل و ورودگاه آنها، از اهمیت خاصی برخوردار است ؛ نگارنده، با رویکرد به این دو باب – که از حسـن اتفـاق عنـوان و موضـوع مشـابهی دارند – و توجه به همانندیها و ناهمانندیهایشان، دو اثر را مورد سنجش و بررسی قرار داده است .
خلاصه ماشینی:
تفـاوت در ايـن اسـت کـه ايـن بـار، آوردگـاه نبـرد، آوردگاهي معنوي و هماورد پيکار، بي دردان و سوارگان غافل از همنوعان پياده اند: بنـــي آدم اعضـــاي يـــک پيکرنـــد کــه در آفــرينش ز يــک گوهرنــد چو عضـوي بــه درد آورد روزگـار دگــــر عضــــوها را نمانــــد قــــرار تــو کــز محنــت ديگــران بــي غمــي نشـــايد کـــه نامـــت نهنـــد آدمـــي (سعدي : ٧٥) شاعر شيراز، بار ديگر در حکايت بيست و هشتم ، براي تحـذير از حريفـي ابرقـدرت ، يعني قواي دلي و معنوي ، اين بحر عروضي را به کار گمارده ، و در جولان گاه سينه هـاي دردخيز، حماسه آفريني مي کند: حــذر کــن ز درد درونهــاي ريــش کــه ريــش درون عاقبــت ســر کنــد بــه هــم بــر مکــن تــا تــواني دلـــي کــه آهــي جهــاني بـــه هــم بــر کنــد (همان : ٦٧) با بسنده کردن به نمونه هاي فوق و به منظور پرهيز از اطاله کلام ، يادآوري مـي کـنم که روي هم رفته ، مجد خوافي به تبع سعدي بيشتر از بحرهاي : خفيف ، هزج ، متقارب ، رمل و سريع استفاده کرده است .