چکیده:
از منظر نظریه انتقادی و به طور خاص تئودور آدورنو، «صنعت فرهنگ» مکانیسم حرکتی شورآفرین از هسته سخت و زمخت قدرت به لایه های نرم و تراوایی آن است. با وام گیری از نظریه قدرت میشل فوکو، مکانیسم تغییر و چرخش قدرت به سمت و سوی هژمونی است. وضع این مفهوم توسط آدورنو و برداشت او از آن، هم راستا با ظهور گفتمان سیاست فرهنگی پس از جنگ است که کوشش دارد تا با دخالت بیشینه در بازار، از قلمرو فرهنگ و هنرها در برابر آثار مضر و ناخوشایند تجاری سازی محافظت نماید. در این مقاله با روش توصیفی ـ تحلیلی، مبتنی بر تحلیل سند سیاستی واحد پژوهش و توسعه سیاست فرهنگی شورای اروپا (1999)، مسئله مواجهه سیاست گذاری فرهنگی با پروبلماتیک انتقادی صنعت فرهنگ مورد کند و کاو قرار می گیرد. طرح این مسئله از طریق گذار مفهومی از «صنعت فرهنگ» به سوی «صنایع فرهنگی» و اخیرا «صنایع خلاق» در بستر سیاست های فرهنگی دوگانه صورت می گیرد: «دموکراتیزه کردن فرهنگ» و «دموکراسی فرهنگی».
According to critical theory، particularly that of Theodor Adorno، “culture industry” is the mechanism of an exciting move from the harsh hardcore of power to its soft layers (permeability). Relying on Michel Foucault’s theory of power، mechanism of power shift and turn is towards hegemony. The coining of this concept by Adorno and his understanding of this concept is in line with the emergence of the discourse of cultural policy in the post-war era which tries to protect the realm of culture and arts from the harmful and undesirable impacts of commercialization by more involvement of the market. Descriptive-analytical method has been used based on an analysis of Policy Document of the Department of Cultural Policy Research and Development of European Council (1999). Attempts have been made in this article to study the encounter between cultural policymaking and critical problematic of culture industry. This issue is put forth through conceptual transition from culture industry to cultural industries and more recently creative industries in the context of dual cultural policies: democratization of culture and cultural democracy.
خلاصه ماشینی:
Balancing Act: 21 Strategic Dilemmas in Cultural Policy فرهنگ » از خلال گذار مفهومي به «صنايع فرهنگي ١» و اخيرا «صنايع خلاق ٢» در بستري از سياســت هاي فرهنگي اســت که به طور خاص کشــورهاي اروپايي در سده بيستم و پس از تجربه جنگ هاي جهاني وضع کرده اند؛ مجموعه اين سياســت ها مســير تاريخي سياست گذاري فرهنگي آنها را از «دموکراتيزه کردن فرهنگ » به سوي «دموکراسي فرهنگي » نشان دار مي سازد.
(ژيژک ، ٢٠٠٨: ١٨) خودبسندگي هنر، نقد زيباشناختي آدورنو تا بدين جا مي توان گفت که مســئله نظريه انتقادي و بالاخص صورت بندي نظري آدورنو از صنعت فرهنگ هم ، برخاسته از تشخيص مکانيسم تغيير فرهنگي است که رفته رفته ارزش هاي والا و ذائقه يا ذوق زيباشــناختي انســان را که به تعبير کانت (١٣٨٦: ٢٤١)، «في نفســه غايت مند» يا غايتي في نفسه است ، دســتخوش تخريب قرار داده و حال بايد در مقابل آن مقاومت کرد و به فرهنگ و هنر والا ـ فرهنگ و هنري که تا پيش از ورود به عرصه توليد و مصرف انبوه ، مختص عده اي قليل از نخبگان و ممتازان جامعه بود و البته محصول باارزشــي از منظر خلاقيت قلمداد مي شد ـ بازگشت .