چکیده:
"انسـجام " ارتباط دسـتوری و واژگانی عناصـر داخل یک متن اسـت که به وسـیله آن متن یکپارچه و معنی دار می شـود؛ در این مقاله بر آنیم تا بر پایه دیدگاه مایکل هلیدی و رقیه حسـن ، عامل "ارجاع " را به عنوان یکی از عوامل "انسـجام متنی " در "گزیده های نهج البلاغه و ترجمه های فارسـی و انگلیسـی آن " از طاهره صفار زاده بررسـی نماییم ؛ در این تحقیق با کاربسـت روش نمونه گیری سـیستماتیک و تحلیل تطبیقی ترجمه ی فارسی و انگلیســی نهج البلاغه ابتدا براســاس فرمول کوکران ، از تعداد ١١١١ جمله موجود در کتاب ، تعداد ٢٨٥ جمله انتخاب شـده و همراه با ترجمه این عبارات ، عامل "ارجاع "، شـناسـایی، جداسازی و مقایسه گردیده است . برای بررسـی این فرضـیه از آزمون chi-square و جدول توافقی crosstabs اسـتفاده شـده اسـت ؛ در بررسـی به عمل آمده ، به این نتیجه رسـیدیم که در متن اصـلی نهج البلاغه و متون ترجمه شـده ی آن ، با وجود استفاده ی بیشـتر از "ارجاع " و "ادوات ربط " نسـبت به سـایر عوامل "انسجام "، در کاربرد ارجاع ، بین متن عربی و متون ترجمه شده فارسی و انگلیسی تفاوت معنی داری وجود دارد.
خلاصه ماشینی:
"(16 :1388 در این جستار برآنیم تا کتاب سه زبانه ی "ترجمه گـزیده ای از نهج البلاغه " اثر طاهره صفار زاده را –که در آن ، بخش های برجسته ای از خطبه ها، نامه ها و حکمت های نهج البلاغۀ در رویکردی دقیق و بر بنیاد انطباق متن مورد پژوهش در زبان های عربی، فارسی و انگلیسی مورد بررسی قرار گرفته است - با رویکرد نقش گرای هلیدی و حسن از طریق واکاوی "ارجاع " به عنوان یکی از عناصر اساسی" انسجام " به روشی علمی بررسی نماییم ، بسامد و میزان کاربرد آنها را در سه متن (عربی، فارسی و انگلیسی) نشان داده و سپس آن ها را با یکدیگر مقایسه کنیم .
حذف (ellipsis) در رویکرد هلیدی و حسن ، از آن رو که در سوگیری آنان ، حذف به عنوان یکی از عوامل انسجام و پیوند متنی مورد توجه قرار گرفته است ، فرآیند حذف زمانی صورت می گیرد که ما در متن خویش ، یک عنصر پیش انگاشت داشته باشیم یعنی چیزی قبلا ذکر شده و شناسانده شده باشد یعنی مرجع آن پیش از خود آن آمده باشد؛ انواع حذف عبارت اند از: حذف اسمی ، حذف فعلی و حذف بندی و باید خاطرنشان ساخت که تفاوت وجود دارد میان عامل انسجامی حذف و عامل جانشینی از آن رو که در جانشینی ، عنصری به جای عنصری دیگری در متن می نشیند اما در حذف به جای عنصر محذوف ، عنصر دیگری نمی آوریم و به اصطلاح زبان شناسان صفر، جانشین آن می شود (هلیدی و حسن ، ١٩٧٦: ٨٨، ١٤٤)."