چکیده:
بررسی هم سخنی ها و شباهت های دو جریان فکری اموی و ماکیاولی در حوزه اخلاق و سیاست، مسئله اصلی این پژوهش است. هدف عمده از بررسی این موضوع، اثبات این مطلب است که اصول سیاست اموی، ارتباطی با سیاست اصیل اسلامی نداشته و بسان سیاست ماکیاولیستی، مخالف رهیافت اسلام در حوزه اخلاق و سیاست است. بنی امیه و به طور خاص معاویه، با اتخاذ اصولی همچون ارعاب به وسیله قتل و غارت، وعده و وعیدهای فریبنده، دروغ بستن به صالحان، و ملعبه شمردن اصول اخلاقی، در سیاست مسیری را پیموده اند که بعدها نیکولو ماکیاولی (1469ـ1527) آن را تئوریزه کرده است. این مقاله تلاش می کند تا با نظر به جایگاه اخلاق در سیاست در رویکرد ماکیاولیستی، رفتار و رویکرد بنی امیه نسبت به این مسئله را مورد بررسی و نقد قرار دهد. روش مقاله در مراجعه به آراء ماکیاولی و عملکرد بنی امیه، استنادی، و در تبیین محتوا توصیفی ـ تحلیلی خواهد بود.
خلاصه ماشینی:
"ازاین رو، سؤال عمده در این پژوهش این خواهد بود که شباهت های عمده جریان اموی و ماکیاولی در حوزه اخلاق و سیاست چیست؟ در جهت پاسخ به این سؤال، سؤال های فرعی دیگری نیز مطرح می شود که در ضمن بحث، بدان ها پاسخ داده خواهد شد؛ از جمله اینکه اصول و مبانی نگرش ماکیاولی به رابطه اخلاق و سیاست چیست؟ یا اینکه پیشینه ایده جدایی اخلاق از سیاست به کجا بازمی گردد؟ در راستای این بحث، پیش تر آثار ارزشمندی به قلم برخی از اندیشمندان در رابطه با سیاست های بنی امیه تألیف شده است؛ از جمله: تاریخ سیاسی اسلام در عصر امویان، نوشته حسینعلی ممتحن؛ خلافت اموی؛ بررسی سیاسی، نوشته عبدالامیرعبد دیکسون؛ اخلاق و سیاست؛ رویکردی اسلامی و تطبیقی، نوشته محمدرضا احمدی طباطبایی؛ مناسبات اخلاق و سیاست در اندیشه اسلامی، نوشته نجمه کیخا.
این امر نشان از بی اهمیت بودن اصول اخلاقی و ارزشی در حکومت و حاکمیت در دولت اموی است و ازاین رو، امیرمؤمنان علی علیه السلام می فرمود: «کسی که در دین از هیچ گناهی باک ندارد، فرصت را از دست نداده، در هر کاری به مکر و خدعه دست می یازد» (نهج البلاغه، 1375، خ 41).
امام حسین علیه السلام که بر مبنای اصول اسلامی، متخلق بودن به اخلاق الهی را از شرایط حاکم اسلامی می دانست، دلیل عدم بیعت خود با یزید را این گونه بیان می فرماید: «یزید مردی بزهکار و شرابخوار و آدمکش است و فسق و فجور را آشکار ساخته است [و ازاین رو، به هیچ وجه صلاحیت حکومت بر امور مسلمانان را ندارد]» (خوارزمی، بی تا، ج 1، ص 182)."