چکیده:
یکی از منابع تفسیری، بهره گیری از روایات است. برخی از مفسران تنها به نقل روایات بسنده کرده و گروهی دیگر به تحلیل و نقد و بررسی آن ها پرداخته اند. تفسیر المنار عبده و رشیدرضا و الفرقان آیت الله صادقی تهرانی جزء گروه دوم هستند که با نگاهی نقادانه به روایات، به بررسی سند و متن آن ها پرداخته اند.
هدف این پژوهش کاوشی تطبیقی درباره روش های تحلیل و نقد و بررسی روایات در دو تفسیر المنار و الفرقان است تا از این رهگذر، نحوه مواجهه و تعامل شیخ عبده، رشیدرضا و صادقی تهرانی را با روایات تفسیری مشخص و همچنین شباهت ها و تفاوت های روشی این مفسران در برخورد با روایات متعارض را بیان کند. این تحقیق نشان داده است: الف. برخلاف دیدگاه مشهور، نه تنها در هر دو تفسیر، برای تفسیر قرآن از روایات بهره گرفته شده، بلکه مفسران به نقد و تحلیل روایات نیز پرداخته اند. ب. هرچند مفسران هم از روش نقد سندی و هم روش نقد متنی بهره برده اند، ولی روش نقد متنی عمده روش تحلیل روایات در این تفاسیر است. برای این منظور از معیارهایی همچون موافقت روایت با قرآن، سنت قطعی و مبانی شریعت، عقل، تاریخ قطعی و... بهره برده و از روایات متعارض نیز غافل نبوده و از راه های گوناگونی به حل تعارض پرداخته اند.
One of the sources of interpretation of the holy Quran is narration. Some interpreters suffice with reporting narrations while some others critique and analyze them. Al-Manar by Abdoh and Rashid Reza and Al-Furqan by Ayotollah Sadeqi Tehrani belong to the second group which critically look into the evidence and text of the narrations. The aim of this research is to have a comparative study of the analytical methodology concerning the narrations in the exegeses of Al-Manar and al-Furqan to see the way Sheikh Abdoh، Rashid Reza and Sadiqi Tehrani have treated the interpretative narrations. Moreover، the similarities and differences in the methodologies of these exegetes in their treatment of contradictory narrations have been discussed. This research concludes that 1. unlike what is commonly understood، not only in both exegeses the narrations are used for the purpose of interpretation، but also the exegetes have critiqued and analyzed the narrations، and 2. although the exegetes have employed both the methods of critiquing the evidence and textual analysis، yet textual analysis has been their major approach to their critique of the narrations in these exegeses. For this purpose، they have introduced certain criteria، such as the agreement of the narration and the holy Quran، definitive tradition and the principles of religious law، the Intellect، and definitive history، though they did not ignore the contradictory narrations and have tried in different ways to explain away the contradiction.
خلاصه ماشینی:
روش آنـان در بيان معني آيات و استفاده از منابعي که در تفسير قرآن ميتوان از آن هـا کمـک گرفـت مختلف بوده است ؛ براي مثال برخي به ذکر رواياتي در ذيل آيات بسنده کرده و بـدون هيچ بحثي در سند يا دلالت روايات و هيچ اظهارنظري از خود، از کنار آيات گذشته اند و برخي ديگر افزون بر اينکه بيشترين استفاده را از روايات ميکنند، در مواردي معـاني کلمات و اعراب مشکل آيات را نيز با استشهاد بـه اشـعار عـرب و امثـال آن توضـيح داده اند و اقوال صحابه و تابعين را يادآور شده و در موارد اختلاف ، احيانا خود، بعضـي از اقوال را ترجيح ميدهند.
روش ارجاع دهي به تفاسير المنار و الفرقان ـ که بيش از پانصد مرتبه مـورد اسـتناد قرار گرفته اند ـ نيز مانند ديگر منابع براساس جلد و صفحه است و نه سوره و آيه ، زيرا آدرس دهي بر مبناي سوره و آيه ، اين اشکال را پيش ميآورد که در بسياري مـوارد کـه مفسر در تفسير يک يا مجموعه اي از آيات چندين صفحه مطلب مينويسد، پيدا کـردن مطلبي که در مقاله مورد استناد قرار گرفته بسيار مشکل اسـت ، ولـي براسـاس جلـد و صفحه يافتن مطلب براي خواننده بسيار راحت تر است .
(ابوريـه ، ١٤٢٧ق ، ص ١٩٤) گاهي با اشاره به ضعيف بودن روايات ذيل آيـه اي، بـه روايتـي کـه از حيـث سـند ضعف کمتري دارد، توجه کرده مانند آنچه دربارة سبب نزول آيۀ «و إذا سـألک عبـادي عني فإني قريب أجيب دعولإ الداع »(بقره : ١٨٦) ديده ميشود که پـس از نقـل دو روايـت مينويسد: «در سبب نزول اين آيه ، روايات ديگري نيز وجـود دارد کـه از حيـث سـند ضعيف تر است و کمتر کسي آن روايـات را نقـل و تأييـد کـرده اسـت .