چکیده:
گذر از پارادایم دوم اقتصادی به پارادایم سوم اقتصادی، نشانگر تحول و دگرگونی از حوزهی صنعت به سوی مشاغل خدماتی میباشد؛ که دانش، اطلاعات، ارتباطات و احساسات نقش عمدهای در این نوع مشاغل بر عهده دارند. تحولات اخیر در حوزهی جامعهشناسی نیز، در خدمت این گذار اقتصادی بوده است؛ به این نحو که با ظهور اندیشمندانی چون هوخشیلد، ترنر، کالینز، کمپر و ... میتوان به اهمیت چنین مشاغلی، به ویژه احساسات که نسبت به این مشاغل مرکزی هستند، پیبرد.
تا پیش از این، اهمیت چندانی به ریشههای اجتماعی و فرهنگی احساسات داده نمیشد و آنها بیشتر، در حوزهی روانشناسی مورد مطالعه قرار میگرفتند. حال، جامعهشناسی، در صدد جبران این کاستیها برآمده و با کارهای عمده خود نشان داده است که چگونه احساسات در جوامع مختلف و از طریق فرهنگی برساخته میشوند. هوخشیلد برجستهترین نظریهپرداز اینحوزه خاطر نشان میکندکه ما نه تنها یاد میگیریم که احساسات خود را مدیریت کنیم؛ بلکه از روشهای مختلف مدیریتی (بازی عمیق و بازی سطحی) برای فروش احساسات خود استفاده کرده و در قبال چنین کاری مزد نیز دریافت میکنیم. پس کار احساسی ارزش مبادله داشته و از طریقِ قواعد احساسی تعدیل میشود.
به همین خاطر، مقاله حاضر، قصد دارد با طرح مدیریت احساسات و مفاهیم کلیدی مطرح در حوزه جامعهشناسی احساسات، گامی در راستای توسعه این حوزه از جامعهشناسی بردارد.
The Transition from the second paradigm of economic to its third paradigm represents an evolution and transformation from industry to the service jobs, in which knowledge, information, communication and emotions play a major role. The recent developments in the sociology have also served to this economic transition; so that, the importance of such professions, especially, to which emotions are central can be understood by the emergence of sociologists such as Hochschild, Turner, Collins, Camper and … . So far, the sociocultural origins of emotions have been paid no attention and they were often studied in the psychological fields. Now, sociology is to compensate for these lacks and its significant works has shown how emotions are constructed by culture in different communities. Hochschild the most prominent theorist in this field claims that, we not only learn to manage our emotions, but also use the different strategies of managements (deep acting and surface acting) for selling our feelings and are paid for doing them. So, emotional labor has an exchange value and is regulated by emotional rules. Therefore, the present paper intends to take a step toward the development of this field of sociology by introducing the emotional management and its key concepts being discussed.
خلاصه ماشینی:
"در واقع اقتباس او از نظریه¬¬ی از خود بیگانگی مارکس برای تبیین صدمات «کار » ناشی از کار احساسی، مفهوم بنیانی و دقیق عواطف مدیریت شده را این¬گونه تایید می¬کند که در درون سازمان¬ها «لبخندها»، «احساسات» و «روابط» بیشتر از این که به خود فرد تعلق داشته باشد به سازمان تعلق می¬گیرد(Brook & et al, 2013: 276).
جامعه¬شناسان این دیدگاه هوخشیلد را که احساسات توسط قواعد احساسی اداره و از طریق مدیریت رهبری شده¬ی فرهنگی کنترل می¬شوند را مورد استقبال قرار دادند (Wisecup & et al, 2006: 108).
هوخشیلد، به منظور کاهش تنش بین احساساتی¬که حس می¬شود و حسی که تجربه می¬شود، دو استراتژی مدیریت احساسات: «بازی سطحی» و «بازی عمقی» را ارائه می¬دهد؛ که اولی (بازی سطحی) مستلزم تغییر در رفتار، با امید تغییر در احساسات درونی بوده و دومی (بازی عمقی) مستلزم تغییر روان¬شناختی در ارزیابی تعامل است؛ بنابراین، هوخشیلد فقط بر آگاهی از هنجارهای فرهنگی بر احساسات مورد انتظار از فرد تمرکز نکرده بلکه به این مسئله نیز پرداخته است که چگونه احساسات به منظور برآورد انتظارات اجتماعی، کنترل و یا سرکوب می¬شوند(Rown, 2003: 4¬).
آن-ها قشر اجتماعی وابسته هستند و این چهار نتیجه دارد: نخست، «زنان» به دلیل کمبود دیگر منابع، منبعی از احساسات ایجاد کرده و در عوض آن را به عنوان پیشکشی برای کمبود منابع مادی، به مردان عرضه می¬کنند (به عنوان مثال، در سال 1980 فقط 6 درصد از زنان ولی 50 درصد مردان، درآمد سالیانه بالای 15000 دلاری داشتند) بنابراین، توانایی آن¬ها در مدیریت احساسات و انجام کارهای «وابسته» برای آنان منبع مهم¬تری است."