چکیده:
ﻫﺪف اﺻﻠﯽ اﯾﻦ ﻣﻘﺎﻟﻪ ﺑﺮرﺳﯽ ﺗﻄﺒﯿﻘﯽ دﯾﺪﮔﺎه ﺗﺮﺑﯿﺘﯽ ﺟﻼل اﻟﺪّﯾﻦ ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻠﺨﯽ و ﻣﺎرﺗﯿﻦ ﻫﺎﯾﺪﮔﺮ اﺳﺖ. اﯾﻦ ﺗﺤﻘﯿﻖ از ﻧﻮع ﺗﻄﺒﯿﻘﯽ، و ﺑﺮای ﺟﻤﻊ آوری اﻃﻼﻋﺎت و داده ﻫﺎی ﻻزم آن از روش ﮐﺘﺎﺑﺨﺎﻧﻪ ای و آرﺷﯿﻮی اﺳﺘﻔﺎده ﺷﺪه اﺳﺖ. در ﭘﮋوﻫﺶ ﺣﺎﺿﺮ ﺑﻪ ﻣﻨﻈﻮر اﺳﺘﺨﺮاج دﯾﺪﮔﺎه ﺗﺮﺑﯿﺘﯽ- ﻋﺮﻓﺎﻧﯽ ﻣﻮﻟﻮی (ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﻧﻤﺎﯾﻨﺪة ﺳﻨﺖ اﺳﻼﻣﯽ و ﻋﺎرف ﺑﺮﺟﺴﺘﻪء ﻗﺮن ﻫﻔﺘﻢ) و ﺗﺮﺑﯿﺘﯽ- ﻓﻠﺴﻔﯽ ﻫﺎﯾﺪﮔﺮ (ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﯾﮑﯽ از ﭼﻬﺮه ﻫﺎی ﺑﺮﺟﺴﺘﮥ ﻣﮑﺘﺐ اﺻﺎﻟﺖ وﺟﻮد ﺧﺎص اﻧﺴﺎن و ﻣﺘﻔّﮑﺮ ﭘﺮ آوازهء آﻟﻤﺎﻧﯽ در ﻗﺮن ﺑﯿﺴﺘﻢ) اﺑﺘﺪا ﯾﮏ ﺑﺮرﺳﯽ از آرای ﺗﺮﺑﯿﺘﯽ ﻫﺮ دو اﻧﺪﯾﺸﻤﻨﺪ اراﯾﻪ ﻣﯽ ﺷﻮد. ﺳﭙﺲ از ﻣﻀﺎﻣﯿﻦ ﻣﻄﺮح ﺷﺪه در ﺑﺎب آرای ﺗﺮﺑﯿﺘﯽ ﻣﻮﻟﻮی و ﻫﺎﯾﺪﮔﺮ- اﺷﺘﺮاک و اﻓﺘﺮاق- واژه ﻫﺎﯾﯽ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺗﻌﻠﯿﻢ و ﺗﺮﺑﯿﺖ، اﻧﺴﺎن، زﺑﺎن، ﺗﻔﮑﺮ، ﻫﺴﺘﯽ و ﺷﻌﺮ ﺗﺒﯿﯿﻦ و ﻧﺘﯿﺠﻪ ﮔﯿﺮی ﻣﯽ ﮔﺮدد. ﮐﻪ ﻣﻬﻤﺘﺮﯾﻦ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﭘﮋوﻫﺶ، اﺻﻮل ﺗﺮﺑﯿﺘﯽ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﭘﺎﯾﺪار و ﻓﺮوع آن ﺗﺎﺑﻊ زﻣﺎن اﺳﺖ و ﻣﻌﺮﻓﺖ ﻋﺮﻓﺎﻧﯽ ﻣﻮﻟﻮی و ﻫﺴﺘﯽ ﺷﻨﺎﺳﯽ و ﻣﻌﺮﻓﺖ ﺑﻪ آن در ﻧﻈﺮ ﻫﺎﯾﺪﮔﺮ و ﺑﻪ ﺗﺒﻊ آن ﺗﺮﺑﯿﺖ در آﺛﺎر آﻧﺎن ﺗﻮاﻧﺴﺘﻪ اﺻﻮل واﺣﺪی ﻋﺮﺿﻪ ﻧﻤﺎﯾﺪ. ﺑﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ اﯾﻦ ﻣﻮﺿﻮع ﻣﻬﻢ و ﻧﺎﻇﺮ ﺑﻪ ﻫﺪف اﯾﻦ ﭘﮋوﻫﺶ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎد ﻣﯽ ﺷﻮد ﭘﮋوﻫﺸﯽ ﺑﺎ ﻋﻨﻮان ﺗﺒﯿﯿﻦ ﻣﻘﺎﯾﺴﻪ ای اﺻﻮل، ﻫﺪﻓﻬﺎ و روﺷﻬﺎی ﺗﺮﺑﯿﺘﯽ ﻣﻮﻟﻮی و ﻫﺎﯾﺪﮔﺮ اﻧﺠﺎم ﮔﯿﺮد.
خلاصه ماشینی:
"٤-آیا مارتین هایدگر در بیان کلیات مربوط به تربیت نوع بشر توانسته است اصول غیر قابل تغییری را ارائه دهد؟ ٥-آیا معرفتی که مولانا مطرح میکند با هستی شناسی و معرفت به آن در بیان نظریاتهایدگر میتواند یکی باشد؟ از آنجا که عرفان و فلسفه در طول تاریخ به عنوان دو ابزار فکری در جهت تعلیم و تربیت - یکی در راستای استدلال عقلانی و دیگری در جهت اشراق- همواره بشر را رهنمون بوده اند؛ به نظر میرسد میتوان اشتراکاتی در نوع تعلیم و تربیت برخاسته از این دو علم بدست آورد به همین جهت نگارنده به دنبال آن است تا ضمن ایضاح موضوع تربیتی این دو علم در خصوص دو تن از بزرگان عرفان و فلسفه - از دوره کلاسیک و معاصر- یعنی مولانا جلال الدین محمد بلخی و مارتین هایدگر که هر دوی آنان تاثیر فراوانی بر روشهای معرفتی زمان خود نهاده اند، به تشریح مسائل مشترک عرفان و فلسفه در دیدگاه آنان بپردازد و این موضوع را با مشاهدهای متنی از گفته ها و سرودههای آنان برای خوانندگان تحقیق آشکار نماید علاوه بر این موضوع به این فرضیه نیز خواهد پرداخت که خاستگاه تعلیم و تربیت در نهاد بشری است و غریزه او را به اکتساب و آموزش وا میدارد، چه در استدلالهای مبتنی بر عقل و چه در فلسفه اشراق و چه در دیدگاه وحدت وجودیی."