خلاصه ماشینی:
"وقتی که به وضعیت نقد در کشور خودمان نگاه میکنیم به افرادی مانند شمس قیس رازی (سدهی 7 ق) میرسیم و آثاری از این دست مبتنی بر خود هستند، بدون اینکه اثر را به یک تفکر مجرد بکشانند و وقایعی را از دل آن تفکر مجرد به وجود بیاورند؛ بنابراین ریشهی نقد ادبی در کشور ما وجود ندارد و پس از انقلاب هم ما با وضعیتی مواجه شدیم که نظریهها ثباتی ندارند و نظریهها در مقابل نظریهی دیگر رنگ میبازند.
به عقیدهی شما تا چه اندازه منتقد باید بر مبنای نظریه کار خود را روشمند کند؟ آثار ادبی مانند رمان، داستان، نمایشنامه و همهی اینها بعد از سالهای طولانی وارد ایران شد.
البته جای این تردید وجود دارد که نظریهها با فرهنگ و ادبیات ما قابل انطباق باشد؛ بنابراین منتقد ناگزیر است علاوه بر استفاده از نظریهها از شم ادبی خود استفاده کند و به جستجوی وضعیت متفاوتی بپردازد، که بعضی آثار دارند و عناصر را از دل اثر بیرون بکشد."