چکیده:
پیشفرضها و مبانی انسانشناختی در علوم اجتماعی - به دلیل نقش محوری انسان در این علوم، هم بهمثابه موضوع (ابژه) مورد مطالعه و هم در جایگاه فاعل شناسا (سوژه)- از اهمیت بهسزایی برخورداراند. اصالت روح یا جسم و نیازهای معطوف به آنها،خاستگاه اختلاف نظرهای بسیار در حوزۀ انسانشناسی و به تبع آن در زمینۀ علوم انسانی و اجتماعی شده است. در این مقاله تلاش شده تا با روش اسنادی، دیدگاه استاد مطهری در مسئلۀ اصالت روح استخراج شده و امتداد معرفتی این رویکرد در علوم اجتماعی و انسانی بررسی شود. مواجهه با روح انسان بهمثابه واقعیت وجودی و کشف قوانین و سنن آن و نسبت این بعد از وجود با ساحت متناظر خود در عالم هستی، وجه تبیینی متمایزی به مسائل انسانی و اجتماعی میبخشد و عوامل معنوی را در کنار عوامل مادی، مؤثر در شکلگیری مسائل و پدیدههای اجتماعی نشان میدهد. با این نگاه، فطرت بهعنوان نوع خاص آفرینش و جامع خصلتهای ممتاز انسان، نقش تعیینکنندهای در تفسیر و تبیین موضوعات انسانی و اجتماعی خواهد داشت.
Anthropological foundations and presuppositions of social sciences play an important role due to the coral position of human in these sciences both as their object and subject. The originality of spirit or body and the related issues have been the root of lots of controversies in the field of anthropology and consequently humanities and social sciences. Through a documentary method in this paper, AyatullahMotahharis view of the originality of spirit is extracted and its epistemological consequences in social sciences and humanities are examined. To encounter human spirit as an existential reality and to discover its rules and customs as well as its relation to its counterpart in the universe give a distinctive explanation to the humanistic and social issues, so it makes spiritual factors, alongside material ones, influential enough in the formation of social problems and phenomena. Therefore, human nature, as a special form of creation and collective of salient human traits, is crucial in the interpretation and explanation of humanistic and social issues.
خلاصه ماشینی:
از منظر استاد مطهری، این نوع تفسیر و انتقاد به تبیین روحمحور نیروی حیات، به فهم دوگانهانگار و ثنوی از نسبت روح و جسم باز میگردد؛ مشکلی که در تاریخ فلسفه و بهویژه فلسفۀ غرب وجود داشته و عامل بسیاری از اشتباهات شده است.
از سوی دیگر بنا بر این نوع نگاه، تعریف کمال - چه از منظر فردی و چه با تمرکز بر تکامل اجتماعی - از بسیاری از رویکردها متفاوت شده، به ارزشهای متمایزی اولویت میدهد و در معنای سعادت بشر نیز تغییر ایجاد میکند.
بر اساس این نگاه، انسان چون لوح سفیدی است که شکل و رنگ جامعه، فرهنگ و تاریخ را به خود میگیرد، در حالی که با اعتقاد به اصالت و اولویت جنبههای روحی و فردی انسان نسبت به جامعۀ او، بشر با صورت نوعیۀ انسانیه به وجود میآید و شخصیت او پایه و اساسی دارد که مبتنی بر آن ادراکات و نیز گرایشهای متعالی شکل میگیرد.
اینکه مطلوب حقیقی چیست و چگونه قابل دستیابی است، بحثی است که در حوزۀ فطرت و نگاه استاد مطهری به آن، قابلیت بررسی تفصیلی دارد، ولی نکته اینجاست که یکی از دلایلی که نشاندهندۀ عدم اصالت و اولویت نیازها و ابعاد مادی انسان است، همین تنوعطلبی و سرگردانی انسان در زمینۀ نیازها و آرزوهاست و اینکه احساس اطمینان و آرامش حقیقی مورد نیاز و جستوجوی انسان، با انحصار تلاش برای تأمین نیازهای مادی بهدلیل تحقق همین سرگردانی به دست نیامده و جز با نیل به خواستههای معنوی فطرت انسان، محقق نمیشود.