چکیده:
حسب¬حال روایتی است که تصویرهای شاعرانه، ضرب¬آهنگ پیرنگ آن را کند کرده است. تصویر ادبی به سبب ایستابودن، جهانی موازی با جهان واقعی نمی¬آفریند و فقط برش و لحظه¬ای برگزیده از جهان را هویدا می¬سازد. در تصویر ادبی عناصری ویژه از دنیای شخصی برش می¬خورند و در آن جای می¬گیرند و بر اساس منطق شعری عالمی دیگر شکل می¬دهند. این نوشتار به تحلیل و بررسی پیوند حسب¬حال¬ و داستان از منظر روایت با تکیه بر عنصر زمان و مکان اختصاص دارد. زمان و مکان شعر برای برقراری ارتباطی که میان فعالیّت نقل کردن داستان و خصوصیّت زمانمند تجربة انسانی لازم است، از ارکان اصلی حسب¬حال¬ها و روایت-گری¬ست. تبیین حسب¬حال¬ها براساس عناصر داستانی نشان می¬دهد که این نوع فرعی ادبی، پیوندی سخت با داستان غنایی و روایت دارد. توجّه نظریه¬پردازان به سه عنصر روایی حافظه، مشاهده و انتظار که ابزار لازم تصویرگری¬اند، بیانگر این است که پیشتر و بیشتر از هر کسی به خاصیّت قطعهسرایی و تصویرسرایی پی برده و عنایت داشته¬اند. در واقع این نگرش، تلاشی است برای معرّفی حسب¬حال¬ها، روش¬های بررسی آن و منظرهایی که از طریق آنها می¬توان به دنیای تصویرسرایی وارد شد و موضوع اعتماد و یا عدم آن را بر نوشته¬ها و اسناد در نقدهای زندگینامه¬ای مشخّصتر کرد.
خلاصه ماشینی:
ک: همان) چنانكه داشتن يا نداشتن پيرنگي خاص آسيب چنداني به رمان غنايي نميزند، ميتوان حسبحالها را به مانند رمان غنايي در نظر گرفت؛ چرا كه هر چند این گونه اشعار داراي زمان و مكان هستند امّا شكل الفبايي در ديوانها آن زمان و مكان را در حالت كلّي به هم ريخته است.
ولی بحث ما در كلّ روند حسبحال يك شاعر است؛ چرا كه حسبحالها را به مثابه يك داستان فرض كرديم و گفتيم «در واقع هر داستاني زماني را به خود اختصاص ميدهد و زمان بر هر واقعهاي كه در داستان اتّفاق ميافتد، احاطه دارد.
به هيچ وجه اين تطابق و همسان دانستن نه ضروري است و نه اصولي؛ چرا كه ما خود حسبحالسرايي الفبايي شاعران را به صورت داستاني در نظر گرفتيم، هر چند ممكن است شاعري در ديوان دستنوشته خود شعرهايش را بر حسب ترتيب زماني ثبت كرده باشد و خواستيم بدين طريق كمكي در فهم كلّ زندگي يك شاعر بكنيم.
(مارتین، 1382: 50) به هنگام بررسي شخصيّتهاي داستاني هر چند اصرار بر واقعي بودن يا نبودن آنها است امّا به هر حال بايد توجّه داشت كه شخصيّت داستان حسبحال فردي است، تاريخي كه خود را به کمک شعر و فن شاعري جاودان ساخته است.
7ـ معنا معنا در داستاني خاصّ همان درون مايه است امّا در داستان حسبحال ما به دنبال فهم چيزي غير از شناختن خود شاعر و دنياي او نيستيم.
(بارت، 1388: 15) آیا میشود سخن و شعر شاعر را همان فیگورهای شخص عاشق به زبانی آهنگین و قالبدار تصور کرد؟ زبان ادبيّات در کلّ زبانی تخیّلی است امّا به نسبت موضوع مطرح شده نیز باز این زبان تخیّلی لحن و ساختی تازه به خود میگیرد.